*** مقدمه : مهندس يوسف ندا از اعضاي كادر مركزي اخوانالمسلمين مصر، پس از حوادث سركوب اخوان توسط عبدالناصر پس از سال 1954 م به علت محكوميت به اعدام، توانست با سوار شدن مخفيانه بر يك كشتي باري كه از كانال سوئز عبور ميكرده، از «قاهره» فرار كند و در يكي از بنادر عربي كشورهاي حوزه خليجفارس پياده شود... پس از مدتها آوارگي و سختيهاي بسيار، توانست به اروپا برود و با توجه به تخصصهايي كه داشت، به امر تجارت و واردات و صادرات از كشورهاي عربي ـ اسلامي بپردازد. يوسف ندا پس از مدتي تلاش صاحب ثروت و سرمايه شد؛ ولي هدف را فراموش نكرد و همزمان به سازماندهي تشكيلات اخوان در خارج از مصر پرداخت و توانست با هدايت مرشد عام و مكتب ارشاد اخوان در قاهره، «سازمان بينالمللي اخوان» ـ التنظيم الدولي ـ را سامان بخشد و روابط بين اخوان و رهبري حركتهاي اسلامي معاصر در جهان اسلام را توسعه دهد و به موازات آنها، به دفاع از حقوق پايمال شده هزاران اخواني زنداني شده در مصر و بعضي ديگر از بلاد عربي بپردازد و در اين راستا از هيچ تلاش و كوششي دريغ نورزد. چند روزي كه در لوگانو در منزل يوسف ندا و در كنار شيخ تلمساني بودم، وفاداري او را به مكتب اخوان و پيروي كامل از دستورات رهبري ـ مرشد عام ـ را به عيان ديدم. او در همين رابطه و با توجه به رهنمودهاي شهيد حسنالبنا و شيخ تلمساني، به نشر انديشه تقريب بين مذاهب اسلامي و رفع اشكالات از ذهن برادران اهل سنت درباره عقايد شيعه پرداخت و در اين راه، حتي با شيخ يوسف قرضاوي كه از همكاران و ياران قديمي او بود، اختلاف پيدا كرد؛ چرا كه متأسفانه شيخ قرضاوي از راه اعتدال در رشد و همانطور كه در شماره قبل اشاره كرديم، حتي به مبارزه علني عليه آنچه او آن را «تبشير شيعي» ميناميد برخاست و موجب تأسف اهل خرد گرديد؛ اما يوسف ندا در اين يادداشت، ضمن اداي احترام به شيخ قرضاوي، منطق او را در تبليغ عليه شيعه نميپذيرد و از آن انتقاد ميكند. يوسف ندا توانسته بود با استفاده از شرايط موجود در لوگانو «بانك تقوا» ـ بنك التقوي ـ را با همكاري شيخ يوسف قرضاوي كه از سهامداران عمده بانك شده بود، تأسيس كند و امور شرعي بانك بدون رباي تقوا، زير نظر شيخ قرضاوي و شيخ قرهداغي (معاون قرضاوي) اداره ميشد. يوسف ندا پس از حوادث 11 سپتامبر، به اتهام واهي «كمك مالي به القاعده» تحت تعقيب قرار گرفت و به علت فشارهاي پليس آمريكا، فعاليتهاي بازرگاني وي متوقف گرديد و بانك تقوا نيز به ورشكستگي كشيده شد و خود و اين بار در غرب حقوق بشري و آزادي ـ به دادگاه رفت! يوسف ندا عليرغم تبرئه در دادگاههاي ايتاليا و سوئيس، از اتهام پليس آمريكا، همچنان از هفت سال پيش «ممنوع الخروج» است و تحت اقامت اجباري قرار دارد. ترجمه بخش دوم يادداشتهاي يوسف ندا را در پاسخ به كساني كه پس از نشر مقاله «شيعه و اخوانالمسلمين» در سايتهاي «اسلام اون لاين» و «الفجرالثقاني» و «اخوان اون لاين» تاختهاند و يكي از آنان به نام «دكتر محمود غزلان» عضو مكتب الارشاد است، در اينجا ميخوانيد خداوند يوسف ندا و برادران همفكر او در مصر را، از زندان طواغيت و مزدوران آن رها بخشد. سيدهادي خسروشاهي تهران: نيمه شعبان 1430 هـ 16/5/88
رابطة من با قرضاوي و موضوع ايران در بحث پيشين، مطالبي به صورت خلاصه و متمركز درباره شيعه ارائه شد و علاقمندان آگاهي بيشتر، به كتابهاي فقه و تاريخ ـ نه تأليفات شيوخ سلطانهاي ناپاك و شيطاني ارجاع داده شدند و البته نبايد به اطلاعاتي ناقصي اكتفا شود كه به انحراف و مسمومسازي افكار و باورها راه ميبرد. برخي پنداشتهاند كه من در دام «خوشگماني» گرفتار آمدهام و ناتوانم از گوش دادن به دانشمندان و فرهيختگان وابسته به اخوان يا مستقل، مانند دكتر يوسف قرضاوي كه گويا او نيز مانند من، «خوش گمان» بوده ولي بعد بيدار شده و طي مقالات آتشين خود، نقشههاي شيعيان را در دنيا برملا ساخته است. ميزان آشنايي من با دكتر قرضاوي و احترامي كه براي او و علم و عمق نگاه او دارم، بر هر آشنا و غريبهاي آشكار است. ايشان از مهمترين پيشواياني بود كه من از نظراتش در دين و دنياي خود پيروي كردم و حتي در زندگي خانوادگي و اقتصادي خويش نيز از او پيروي نمودم. با اين حال حق من است كه در بعضي از مسائل با او مخالف بوده و در زمينهاي كه اطلاعات و تخصص دارم، ديدگاه خاص خود را داشته باشم. از اين دست ميتوان به موضوع «شيعه و ايران» اشاره كرد. دكتر قرضاوي خود ميداند كه اين اختلاف ديدگاه، از علاقه و محبت و احترام من نسبت به او نميكاهد و او همان دكتر قرضاوي است كه دانش و بينش او، حشرات موذي به نام «سلفي»ها را تار و مار كرد و در مقابل آنان هم هجوم به او و تخريبش را عبادت شمردند و داناترين آنها بيش از دو يا سه كتاب نخواندهاند و با اين حال، چنان ادعاي فرهيختگي ميكنند كه قصد عبور از كوه دانش قرضاوي را دارند. چندين بار تكرار كردم كه گفتههايم، انديشهها و باورهايي بود كه در مكتب اخوان و ميان اخوان، با آنها آشنا شدم و با آنها زيستم. اخوان هيچ كسي را ملزم به پذيرش انديشه خويش نكرد؛ بلكه دامنه نگاه خود را با تسامح بر تمام كساني گسترش داد كه با آنان همراهي كردند و تمايل داشتند جزو آنان باشند، ولي خواهان پايبندي به آداب و رسوم ايل و طايفه خود بودند. آداب و رسومي كه شايد با اصول و باورهاي اخوان متفاوت بود البته تعارضي با شرع اسلام نداشت و به عنوان نمونه، به حجاب زنان اشاره كردم. اكنون حتي با مسامحه نميتوانم بپذيريم كه كسي با مطالعه سطحي كتابهايي مسموم، يا شنيدن قطعههاي گزينش شده از سخنرانيها در راديو و تلويزيون، بخواهد بر اطلاعات من درباره شيعه و ايران بيفزايد! چه آنكه من از سال 1978 به مدت نزديك به سي سال مسئول پرونده ايران بودم و زمان فراواني را در تهران، قم، كرمانشاه، يزد، اصفهان، بلوچستان، خوزستان، آبادان گذراندم و با شخصيتهاي شيعي در پاكستان، آمريكا، انگلستان، سعودي و ايران كه برخي شخصيتهاي سياسي در بالاترين درجههاي هرم ديني و سياسي و وزيران و تاجران سرشناس نيز در ميان آنها بودند، ملاقات كردم و با بسياري از روحانيون شيعه و آيات عظام بحث كردم و در حسينيهها و دستجات عزاداري حاضر شدم و حتي در جلسات «بيداري و اصلاح» در پادگانها نيز شركت كردم. از تأليفات شيعي ناآگاه نيستم و به عنوان نمونه برخي از آخرين كتابهايي كه مطالعه كردهام، عبارتند از: دو جلد «اصول كافي» و پنج جلد فروع آن، «الصياغة الجديدة» تأليف آيتالله شيباني، «الفقه و السياسة» تأليف آيتالله شيرازي، «ولايت فقيه» تأليف آيتالله منتظري، «المراجعات» تأليف آيتالله اشرفالدين موسوي، «فقهالمذاهب الخمسة» تأليف علامه شيخ محمدجواد مغنيه و بسياري ديگر. ميان من و بسياري از شيعيان، رابطه دوستي و برادري اسلامي شكل گرفته و همچنان پاي برجاست و با وجود آن كه از نوامبر 2001 ميلادي تاكنون در بازداشت خانگي به سر ميبرم، با اين حال همواره احوالشان را جويا هستم. و بعضي از آنها هم تلفني جوياي احوال من شدهاند. بر همين اساس است كه ميگويم عقيدهام نسبت به شيعه با انديشه و تدبر و به صورت مستقيم حاصل شده است و از زبان كسي نشنيدهام؛ با اين حال نوجواني تازه از راه رسيده ميپرسد: آيا چيزي خوانده يا شنيدهاي؟! ادعا نميكنم كه در مطالعه آثار شيعيان و يا گفتگوهايم با آنان و بازديد از اجتماعاتشان، به مواردي خلاف باورها و اعتقاداتم يا نمونههاي از غلو برخورد نكرده باشم؛ ليكن بر اين موضوع پافشاري ميكنم كه اختلاف ما با جريان غالب تشيع، تنها در فروع دين است نه در اصول. لازم است دينگرايان تازهوارد پيش از آنكه طوطيوار، سخناني كمعمق و سطحي را تكرار كنند و به رغم ناداني خويش، كتابهايي در موضوع «اصطلاحات فقهي» تأليف كنند، از صاحبنظران در مورد اصول و فروع دين بپرسند تا بدانند كه اختلاف در فروع دين باعث كفر و خروج از امت اسلام نميشود. اين گروه سطحينگر ميپرسند چه كسي در ميان امت گسترده محمد(ص) جرأت ميكند نقاب و روبند را افراط و غيرضروري بخواند؟ هرچند اين نظر وجود دارد؛ ولي من چنين ادعايي نكردم. تنها سخنم اين بود كه فرهنگ و عقايد ما، پوشيده نبودن مچ دستها و صورت زن با حجاب را مجاز ميداند. آيا اين گروه ميتوانند مرا كه به لزوم استفاده از نقاب امر نكردم يا زن مسلماني را كه بدون استفاه از نقاب، حجاب كاملي داشته و صورت و دستهايش را نپوشانده، خارج از دين اسلام بدانند؟ سخناني را به من نسبت ميدهند كه نگفتهام؛ سپس بر پايه همين شايعهها بر من هجوم ميآورند. موضوع اصلي بحث را پنهان ميكنند و موضوع ديگري را مطرح ميكنند و در دفاع از موضوع خودساخته، فهم و درك فقهي خويش را بر امت محمد تعميم ميدهند. معترض ديگري چنين اظهار ميكند كه وقتي ناموس شخصي در ملأعام هتكحرمت ميشود، با هر كسي كه درباره ناموسش سخن گويد، دشمني خواهد كرد؛ حال اگر امالمؤمنين كه ناموس همه مسلمانان است، از سوي گروهي هتكحرمت شود كه يوسف ندا آنها را ميانهرو ميخواند، در اين حال چه بايد كرد؟ طبيعي است كه اين معترض خشمگين گردد و براي دفاع از ناموس خود و ناموس تمام زنان و مردان مؤمن كه از ناموس خويش محترمتر است، به پا خيزد؛ وليكن حق دارد مرتكب چنين گناه و خطايي را به كفر و خروج از امت محمد متهم كند و هر گناهاري كافر نيست. تكفير بس است. تمام دينداران از رفتارهاي اين گروه تكفيري به ستوه آمدهاند كه دين خدا و زندگي مسلمانان و غيرمسلمانان را تباه كردهاند. فردي ديگر از سخنان آقاي ناطقنوري مبني بر اينكه بحرين روزگاري جزو خاك ايران بود، دستاويزي ساخته تا موضوع رابطه اهل سنت و شيعه را به موضوع ناطقنوري و ايران و يا ايران و بحرين تبديل كند. آيا ما نيز همگام با او شده و سخن از رابطه ايران و حماس برانيم؟ يا اينكه با خاموشي و «سلام» از كنارش بگذريم؟ همچنين افرادي گفتهاند اگر تلاشمان براي وحدت به ثمر رسيد و مخالفت در نشر مذهب تشيع كنار گذاشته شد، در اين صورت مجبور خواهيم بود جهت دفاع از بزرگان اهل سنت در برابر اتهام جانبداري ناآگاهانه از مذهبي ديگر، به شرح و توجيه بخش زيادي از نوشتههاي گذشتگان بپردازيم. بايد به اين افراد گفت: ايست! مگر شما كي هستيد؟ اشتباه حتي اگر اشتباه خوانده شود، نميتواند توجيه كننده اشتباه ديگر باشد.
صفحات -> 1 - 2