پس از تأسیس جمعیت «اخوان المسلمین» در سال 1928 م توسط شیخ حسن البناء و گسترش فزاینده پایگاه های مردمی آن در سراسر استان ها و حتی در روستاها و دور افتاده ترین نقاط مصر و اعلام عضویت بیش از دو میلیون نفر در واحدهای مختلف آن در سراسر کشور، ملک فاروق با توجه به روش مسالمت آمیز جمعیت، به ویژه رهبری، برای تاج و تخت خود احساس خطر نمی کند و روی همین اصل، مانع فعالیت و رشد جمعیت نمی شد، به ویژه که فعالیت عمده آن طبق اساسنامه جمعیت در زمینه های فرهنگی، اجتماعی، بهداشتی و آموزشی و امور خیریه بود... اما شرکت فعال کادرهای آموزش دیده جوانان اخوان، در جنگ علیه صهیونیست ها در 1948 م در دفاع از سرزمین فلسطین و موفقیت آنها در تمامی نقاطی که در آنها حضور داشتند، موجب شد که سفارت انگلیس و آمریکا در «قاهره» احساس خطر کنند و طبق اسنادی که بعدها منتشر شد، از فاروق بخواهند که از گسترش فعالیت این جمعیت به طور کلی جلوگیری کند... و در همین رابطه، در اوج دفاع مقدس «کتاب اخوان» یا میلشیای رزمنده از جبهه های نبرد توسط ارتش وابسته به رژیم، رانده شدند و سپس طبق دستور، همه آنها را به مرکز فراخواندند و خلع سلاح کردند... این اقدام خائنانه رژیم، موجب اقدام یک جوان منسوب به اخوان علیه نظام حاکم و به دنبال آن جمعیت «منحله» اعلام شد و سپس اعضاء کادر مرکزی دستگیر شدند و خود شیخ حسن البناء هم توسط نیروهای امنیتی فاروق ـ طبق اسنادی که بعداً منتشر شد ـ شرور شد و به شهادت رسید. همین فشار و اختناق، رشد فزاینده حرکت را نه تنها محدود، بلکه متوقف ساخت و رژیم شاه فاروق به شدت حرکت اسلامی مصر را سرکوب کرد... ولی اعضاء باقی مانده یا شناخته نشده «اخوان» در جاهایی که حضور داشتند، به طور زیرزمینی فعال شدند و از جمله بعضی از اعضاء شاخه نظامی مختص اخوان و ارتش، مانند سرهنگ ابوالسعود و سرهنگ عبدالرؤف و دیگران به همکاری با گروهی که بعدها به نام «افسران آزاد» خوانده شدند، پرداختند و در کودتای آنان بر ضد رژیم سلطنتی، نقش عمده ای به عهده گرفتند که فاروق اهمیت نقش سازمان نظامی اخوان را در موفقیت کودتا، در خاطرات خود: «چگونه از سلطنت خلع شد؟» یادآور شده است...
پس از پیروزی کودتا، سرهنگ جمال عبدالناصر، که فرد برجسته افسران آزاد بود، در آرامگاه شهید حسن البنا حضور یافت و سوگند یاد کرد که انتقام خون او را از «دشمنان» خواهد گرفت... اما «تمامیت خواهی» وی و یارانش ـ مانند سرهنگ عبدالحکیم عامر، سرهنگ انور سادات و سرهنگ صلاح سالم ـ باعث شد که نخست ژنرال محمد نجیب، فرد محبوب و شخصیت برجسته ارتش که به ریاست جمهوری مصر رسیده بود، برکنار شود و سپس جمعیت اخوان المسلمین به بهانه همکاری با ژنرال نجیب، باز «منحله» اعلام و همه اموال و مؤسسات آنها مصادره شوند اعضاء «مکتب ارشادیم» ـ کمیته مرکزی ـ هم دستگیر و به دادگاه نظامی کشانده شوند که بعضی از آنها اعدام و بقیه به زندان های طویل المدت! محکوم شوند. درواقع قدرت طلبی سرهنگ ناصر باعث شد که اخوان المسلمین، در زمان حیات وی، به کلی از صحنه سیاسی مصر طرد شوند و این میراث نامبارک، به سادات و سپس حسنی مبارک به ارث برسد... و این بار، سیا و موساد در تشویق به ادامه و استمرار سرکوب، نقش عمده و سیاسی به عهده داشتند و با توجه به اندیشه و روش جهادی اخوان، ـ با سابقه جهاد در فلسطین ـ به سادات و مبارک اجازه ندادند که اخوان المسلمین به عنوان یک حزب رسمی به فعالیت خود ادامه دهد... فلاکت های باقیمانده از دوران دیکتاتوری ناصر، با ایجاد اندیشه «اخوان هراسی» در غرب عامل اصلی نفی تأثیرگذاری فراگیر اخوان در جامعه مصری شدند و همین امر، موجب تأخیر تأثیرگذاری عمیق اخوان در صحنه سیاسی مصر شد، گرچه در برهه ای از تاریخ معاصر، آنها توانستند به فعالیت رسانه ای بپردازند و در مجلس ـ و نه به عنوان عضو اخوان ـ حضور داشته باشند. در آخرین مصاحبه ای که حسنی مبارک با «کریستین امان پور» انجام داد و در تلویزیون های غربی پخش شد، او به طور شفاف و صریح گفت: «اگر من بروم، اخوان المسلمین بر سر کار خواهند آمد»! و قائم مقام او ژنرال عمرو سلیمان ـ مسؤول بیست ساله سازمان امنیت مصر، هفته قبل اعلام کرد که به روی کار آمدن اخوان المسلمین در مصر، فاجعه بار خواهد بود و حکومتی از نوع «طالبان» در منطقه تشکیل خواهد شد... و این اظهارات عمق نگرانی و ترس مزدوران وابسته به امپریالیسم و صهیونیسم را نشان می دهد.
می دانیم که اخوان المسلمین سابقه مبارزاتی قوی و طولانی در مصر دارند. به نظر جنابعالی تا چه میزان گذشته آنان بر موقعیت کنونی تأثیرگذار بوده است؟ آیا پیروزی آنان در انتخابات نتیجه سابقه مبارزاتی آنان بود یا تمایل نوین مردم مصر به اسلام گرایی؟
گذشته تاریخی اخوان المسلمین، کیفیت مبارزات و فعالیت آنها در داخل مصر و کشورهای عربی ـ اسلامی دیگر، بی تردید نقش اساسی در موفقیت کنونی آنان دارد. اخوانی ها هشتاد سال تمام به مبارزه ادامه داده اند و در این مسیر صدها شهید و هزاران زندانی و تبعیدی و آواره داشته اند... از دوران سرهنگ ناصر ـ 1952 ـ تا دوران سرهنگ حسنی مبارک ـ 2011 ـ اغلب مردم مصر، این تاریخ درخشان و حوادث ناگوار و هزینه های آن را به یاد دارند... و هرگز فراموش نکرده اند که اخوان المسلمین، در سخت ترین شرایط به جهاد مبارزه ادامه داده اند و هدف آنها، هیچ وقت برای کسب قدرت و به دست آوردن حکومت و سلطه نبوده بلکه همواره ـ و در طول هشتاد سال ـ اعلام کرده اند که فقط خواستار برقراری یک نظام و جامعه اسلامی هستند و هر کسی که این هدف را دنبال کند با او همکاری خواهند کرد. البته علاوه بر سابقه درخشان مبارزاتی اخوان، موج بیداری اسلامی عصر ما موجب تمایل بیشتر مردم مصر به اسلام گرایی شد و آنها احساس کردند که این بار باید در کنار اخوان باشند... و اگر صدها میلیون دلار اهدایی! ارتجاع عرب و شیوخ حاشیه نشین حوزه خلیج فارس بشود، بی تردید «احمد شفیق یا سلفی ها» نمی توانستند به عنوان «رقیب» در صحنه سیاسی مصر، حضور پیدا کنند. به ویژه که سلفی ها قبل از انقلاب اخیر جوانان، «فعالیت سیاسی» و «قیام برضد ولی امر مسلمین»! ـ حسین مبارک ـ یا هرگونه «تحزب» و «حضور در پارلمان» را حرام می دانستند!... و کوچک ترین نقشی هم در فعالیت جوانان انقلابی مصر نداشتند... اما پس از پیروزی مردم با تحریک و اموال ارتجاع عرب به صحنه آورده شدند.
آیا در دیدگان و برنامه های اخوان المسلمین تحولی نسبت به گذشته مشاهده می فرمایید؟
به ظاهر در اصول کلی اخوان المسلمین در رابطه با مسائل فرهنگی ـ اجتماعی ـ سیاسی و برنامه های آن در چگونگی اداره «جامعه اسلامی» تغییر و تحولی رخ نداده است ولی با توجه به شرایط زمان و مکان ضرورت انعطاف در قبال مسائل و پدیده های جدید در دنیای معاصر، می توان نوعی تحول تکاملی در دیدگاه های اخوان را انتظار داشت.
برای نمونه: در مسائل داخلی، پس از انقلاب، اخوان رسماً اعلام کردند که نه تنها کاندیدایی برای ریاست جمهوری معرفی نخواهند کرد، بلکه از شخصی خاص هم پشتیبانی نخواهند نمود... اما با توجه به شرایطی که پیش آمد، اخوان اعلام کردند که «انقلاب مصر در معرض خطر قرار دارد» و روی همین اصل، در تصمیم گیری اجلاس عمومی با موافقت گروهی که تعداد آنها فقط چند نفر بیشتر از تعداد مخالفین بود، تصویب کردند که در انتخاب ریاست جمهوری شرکت و کاندیدا معرفی کنند در حالی که برادرمان دکتر عبدالمنعم عبدالرؤف را که از اعضای برجسته مکتب ارشاد جمعیت ـ کمیته مرکزی ـ بود، به دلیل آنکه لزوم شرکت در انتخابات ریاست جمهوری را اعلام کرده بود، از جمعیت «اخراج»! کردند که به نظر من خسارت بزرگی بود!... به هر حال بدون تردید اخوان در کلیات اساسی و اصول اسلامی هرگز تغییری را روا نمی دارند و اصولاً با توجه به باورهای خود، نمی توانند در این راستا، تغییراتی انجام دهند ولی با در نظر گرفتن شرایط موجود در جامعه جهان و دنیای عرب، می توانند در کیفیت برخورد با مسائل روز، از ابزار جدیدی بدون آنکه صدمه ای به اصول بزند، استفاده کنند. به عبارت دیگر، احتمال تحول مصلحتی در اندیشه یا عملکرد اخوان با توجه به تحولات موجود که در جامعه عربی و مصری وجود دارد به ویژه که یکی از مقوله های قدیمی ایدئولوژیکی اخوان، مقوله «فقه الواقع» است که مفهومی مشابه «تقیه» دارد و در واقع انتخاب نوعی تاکتیک معقول در صحنه عملکرد سیاسی اخوانی است... و با توجه به مفهوم «فقه الواقع» و روش واقع گرایانه اخوان، در راستای اهداف اسلامی، می توان بعضی از موضع گیری های سیاسی غیر قاطع اخوان را درباره مسائلی از قبیل: روابط با ایران، لغو قرارداد ننگین کمپ دیوید، گسترش کانال های ارتباطی با غرب، به ویژه آمریکا را مورد توجه و ارزیابی قرار داد... به عبارت روشن تر: بی تردید اخوان هرگز قرارداد ننگین کمپ دیوید و به رسمیت شناختن اسرائیل را قبول نکرده اند و آن را دهها بار اعلام کرده اند ولی اکنون تاکتیک آنان این است که پیش از تشکیل دولت وحدت ملی و تثبیت اوضاع آن را اعلام نکنند، بلکه موضوع را به رأی نمایندگان مجلس یا حتی به «همه پرسی» در سراسر مصر موکول کنند. این درواقع تغییر در ماهیت امر نیست، بلکه تحولی مناسب زمان، در شرایط برخورد با موضوع است. در مسائل داخلی مصر هم اخوان البته از آغاز تأسیس، به تعامل با گروه ها و احزاب دیگر و حتی قبطی ها ـ مسیحیان مصر ـ معروف بودند و امروز نیز این روش را به طور گسترده تر اجرا می کنند تا آنجا که یکی از معاونان «حزب آزادی و عدالت» ـ شاخه سیاسی اخوان ـ قبطی و مسیحی است... و اخوان رسماً اعلام داشته اند که به رغم داشتن اکثریت در پارلمان و مجلس الشعب، اداره امور مملکت از عهده یک حزب و یک سازمان ساخته نیست و باید با همکاری و همفکری دگراندیشان و صاحبان احزاب دیگر به آن پرداخته شود تا موفقیت مورد نظر به دست آید.
تقسیم کرسی های مجلس مصر را می توان نمودی از تقسیم نفوذ سیاسی سازمان ها و احزاب ارزیابی کرد؟
تعداد کرسی های مجلس بی شک نموداری از چگونگی نفوذ سیاسی احزاب و سازمان ها است... اگر می بینیم که اخوان یا سلفی ها، هر دو، اکثریت قاطعی را در پارلمان به دست آورده اند، این بدون داشتن پایگاه مردمی امکان پذیر نبوده است، گرچه در مورد «سلفی ها» کمی امور غیر طبیعی بود و ناشی از سرمایه گذاری آل سعود و آل قطر و «آل ها»ی دیگر است و اگر حزب چپ گرای تجمع یا حزب ناصری نتوانسته اند بیش از چند نماینده به مجلس بفرستند این نشان دهنده آن است که دوره چپ نمایی و ملی گرایی عربی! سپری شده است و مردم مصر، دیگر پیوندی با آنها ندارند، چون سابقه نیکی از عملکرد آنها در دوره حکومت به اصطلاح سوسیالیستی عبدالناصر با همکاری چپ نماها ندارند... البته احزاب جدید الولاده هم که بالغ بر چهل حزب و سازمان است به طور طبیعی نمی توانند ریشه در جامعه مصر داشته باشند و به تدریج، خود به خود منحل می شوند یا در صورت علاقه به ادامه کار سیاسی، مجبور خواهند شد که در احزاب همگرا ادغام شوند. به هر حال هم اکنون با توجه به آزادی های به دست آمده از انقلاب مردم، صاحبان افکار و اندیشه های مختلف، به تأسیس حزب و نشر روزنامه ارگان پرداخته و در انتخابات مجلس یا ریاست جمهوری فعال شده اند ولی به نظر نمی رسد که احزاب کوچک و جدید، بتوانند نمودی داشته باشند و به طور طبیعی، سازمان ها و احزاب شناخته شده و قدیمی غیر وابسته به رژیم حسنی مبارک پیشتاز خواهند بود، مگر آنکه «پترو دلار» به کمک آنها بشتابد و ارتجاع عرب، به خاطر حفظ قدرت و حکومت خود، برای جلوگیری از پیروزی کامل انقلاب مردم مسلمان مصر عناصر وابسته را به صحنه بیاورند!
تقسیم کرسی های مجلس مصر به ویژه میان اخوان المسلمین و سلفی ها را تا چه میزان تحت تأثیر دولت های خارجی می دانید؛ مثلاً غرب و عربستان؟
تقسیم کرسی های مجلس بین احزاب را شاید در بعضی موارد، بتوان ناشی از دخالت و تأثیرگذاری بعضی از دولت های خارجی ـ عربی دانست ولی بی شک این در مورد اخوان المسلمین، نمی تواند صادق باشد، زیرا که اخوان، در طول هشتاد سال گذشته، به رغم فشار از هر طرف، استقلال و هویت واقعی خود را حفظ کرده و بدون دخالت خارجی ها توانسته این کرسی را به دست آورد. در انتخابات دوره قبل از آخرین نمایش مسخره انتخاباتی حسنی مبارک، از 150 کاندیدای مورد تأیید اخوان المسلمین، 80 نفرشان توسط «حبیب العدلی» وزیر کشور وقت! دستگیر شدند و عملاً نتوانستند در انتخابات شرکت کنند ولی 70 نفر باقی مانده به مجلس راه یافتند و بقیه احزاب معروف و قدیمی، مانند: حزب الوفد، حزب الاحرار، حزب التجمع الیسادی و حزب الناصری ـ یعنی سازمان های رسمی اپوزیسیون ـ در کل توانستند فقط 15 نفر به مجلس بفرستند و عجیب آنکه «حزب ناصری» ـ هوادارن عبدالناصر ـ فقط یک نفر را توانستند به مجلس بفرستند... این انتخابات که در شرایط تقریباً نیمه آزاد در دوره قبل از نمایش انتخاباتی آخر، برگزار شد نشان دهنده موقعیت احزاب در میان مردم مسلمان مصر بود و اکنون نیز، ثمره خود را نشان می دهد.
آینده مصر به کدام سو می رود؟ رویدادهای مهمی که بر تثبیت یا تغییر وضع موجود تأثیرگذارند، آیا قابل پیش بینی هستند؟
آینده مصر، به رغم مشکلاتی که بر سر راه است، روشن و امیدوار کننده است... اگر انقلاب جوانان مصر، هیچ نتیجه ای جز سرنگون ساختن حکومت فرعونی شصت ساله «افسران» به اصطلاح «آزاد»! نداشت، همین یک امر و به تنهایی بسیار ارزشمند بود... یعنی نشان دهنده این نکته است که دوران سلطه یک دیکتاتور، چه به نام شاه و چه تحت عنوان رئیس جمهور، سپری شده است و البته باید اشاره کرد که متأسفانه نقش مداخله جویانه غرب و ارتجاع عرب و صرف میلیاردها دلار از سوی آنها، در حفظ سلطه ژنرال ها و روی صحنه آمدن بعضی از عناصر وابسته به رژیم سابق، بی تأثیر نیست ولی بی تردید مصر با یک تغییر بنیادین در سیستم سیاسی و حکومتی خود روبه رو است که چگونگی آن به هوشیاری رهبری اسلام گرایان و استمرار بیداری جوانان بستگی تام دارد.
مریم مهدوی اصل- مجله مهرنامه