درباره يك دروغ شاهانه!
تاريخ : 1388/10/17
نوع خاطره : تاريخي ,
در سال 1360 اينجانب نماينده جمهوري اسلامي ايران در واتيكان بودم. در آن دوره تقريباً همه نشريه هاي ضدانقلابي كه در آمريكا و يا اروپا چاپ مي شدند و به دستم مي رسيد، آنها را مي خواندم. اين يك علاقه شخصي بود و در حوزه وظايف سفارتي من نمي گنجيد... نتيجه اين مطالعاتم را گاه براي ايران هم مي فرستادم؛ مثل وزارت امور خارجه يا وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، حتي براي حضرت امام.
درباره يك دروغ شاهانه!
اشاره: در واپسين روزهاي آماده شدن ويژه نامه - فصلنامه مطالعات تاريخي - در فرصتي كوتاه، زماني براي گفتگو با جناب آقاي سيدهادي خسروشاهي دست داد. موضوع اصلي اين مصاحبه، تحقيقي بود كه آقاي خسروشاهي در ردّ اتهام كمك مالي جمال عبدالناصر به نهضت اسلامي مردم ايران صورت داده و آن را در قالب يك كتاب منتشر كرده است... پس از قيام 15 خرداد، مقامات كشوري و امنيتي!، همچنين رسانه هاي دولتي، كمكهاي خارجي را يكي از عوامل بروز اين رويداد عنوان كردند و در پي تبليغ فراوان از اين موضوع، خبر از فردي دادند كه حامل مبالغي براي كمك رساني به اين حركت بوده و در فرودگاه تهران دستگير شد! البته اشاعه اين گزارشها، نتوانست در اصالت مردمي حركت 15 خرداد خللي وارد آورد، اما موضوعي شد كه پس از پيروزي انقلاب اسلامي محل پژوهش برخي محققان قرار گيرد. تنها پژوهش مستقلي كه در اين باره منتشر شده كتاب «حقيقة علاقه عبدالناصر و الثورة الاسلاميه في ايران» تأليف آقاي سيدهادي خسروشاهي است كه در «قاهره»ازسوي «دارالهدف» به زبان عربي منتشر شده است.
***
پرسش : شما كتابي به زبان عربي در مصر چاپ كرده ايد كه موضوع آن بررسي يك اتهام است؛ اتهامي كه مي گفت جمال عبدالناصر رهبر وقت مصر با كمكهاي مالي خود! موجب پيدايش حادثه 15 خرداد شده است. نام اين كتاب «حقيقة علاقه عبدالناصر و الثورة الاسلاميه في ايران» است و شناسنامه اش مي گويد كه در سال 2003 ميلادي توسط دارالهدف للاعلام والنشر در قاهره چاپ شده است. در اين گفتگو بر آنيم تا به خوانندگان فصلنامه«مطالعات تاريخي» بگوييد كه چه عللي موجب شد به تأليف اين كتاب اقدام كنيد؟!
پاسخ : در سال 1360 اينجانب نماينده جمهوري اسلامي ايران در واتيكان بودم. در آن دوره تقريباً همه نشريه هاي ضدانقلابي كه در آمريكا و يا اروپا چاپ مي شدند و به دستم مي رسيد، آنها را مي خواندم. اين يك علاقه شخصي بود و در حوزه وظايف سفارتي من نمي گنجيد... نتيجه اين مطالعاتم را گاه براي ايران هم مي فرستادم؛ مثل وزارت امور خارجه يا وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، حتي براي حضرت امام. خوب است ياد كنم كه مشخصاً روزنامه «انقلاب اسلامي» در هجرت! را كه بني صدر در فرانسه منتشر مي كرد، براي حضرت امام مي فرستادم. در سفري به ايران يكي از اعضاء دفتر امام به من گفت كه اينها را براي چه مي فرستيد؟ امام ناراحت مي شود! در ديدار با ايشان، موضوع را مطرح كردم. امام فرمودند: نه، من همه آنها را مي خوانم يا مي بينم و ناراحت نمي شوم. حتي شنيدم نامه هاي ارسالي به امام را، آن دسته كه ناسزا و نامربوط بود به دست امام نمي رساندند و امام كه متوجه مي شود، مي گويد اين نامه هاي انتقاد يا بدگويي كجاست؟ مي خواهم ببينم ديگران چه مي گويند؛ تعريف و تمجيدها را خودتان بخوانيد، آنها را به من بدهيد.به هر حال، نشريات و نتايج مطالعاتم را كه به ايران مي فرستادم نتيجه اي نداد. شخصاً اقدام كردم و در ايتاليا، مثلاً كتابي درباره «تروريسم در ايران» نوشتم كه به زبانهاي ايتاليايي، انگليسي و فارسي چاپ شد درباره اينكه چه ترورهايي در ايران صورت گرفته و ما چه افرادي را از دست داده ايم؟. آن را به دست افراد مختلف رساندم. «ابريشمچي» از اعضاي رده بالاي سازمان مجاهدين خلق بعد از ديدن كتاب، با من تماس گرفت و تهديدم كرد. من او را مي شناختم. پدرش جزو مؤسسين مجله «مكتب اسلام» بود. خانه شان در خيابان «عين الدوله» بود. گاه با آيت الله طالقاني به آنجا مي رفتيم. ابريشمچي هم بچه بود و براي ما چاي مي آورد. نمي دانم چرا آخر كارش به اينجا كشيد.از جمله اتهاماتي كه به ايران زده مي شد و آن را در نشريه «روزگار نو» كه در پاريس چاپ مي شد خواندم اين بود كه امام خميني(ره) فلان مبلغ پول از عبدالناصر گرفته بود. اين را دكتر عليرضا نوري زاده به نقل از نشريه الشراع چاپ بيروت نوشته بود. نوري زاده را مي شناختم. پيش از انقلاب اولين كتاب او به نام «حماسه فلسطين» را ما - از سوي مؤسسه نشر بعثت - چاپ كرديم. حتي توسط فخرالدين حجازي كمكش كرديم و به لندن براي ادامه تحصيل رفت و دكترا گرفت... تلفن كردم لندن پيدايش كردم! خوب! حسابي ضدانقلاب شده بود. گفتم منبع اصلي اين مطلب را مي خواهم؟ برايم فرستاد. ديدم سندي كه مورد استفاده قرار گرفته،ارسال بليت براي افرادي چون دكتر ابراهيم يزدي، شهيد مصطفي چمران و صادق قطب زاده و... براي مسافرت به مصر است... پيگير شدم. متوجه شدم كه سند! به نقل از كتابي است كه «فتحي الديب» سفير مصر در «برن» در كتابي به نام «عبدالناصر و الثورة الايرانيه» نوشته است. از آقاي دكتر ابراهيم يزدي خواستم كه اطلاعاتش را در اين مورد برايم بفرستد تا در مجله «تاريخ و فرهنگ معاصر» منتشر كنم، ولي متأسفانه جواب نرسيد. مدتي گذشت تا اينكه به عنوان سرپرست سفارت ايران در «مصر» به قاهره رفتم. در آنجا اصل كتاب فتحي الديب را خواندم. او مفصلاً قلم فرسايي كرده بود كه اگر كمك عبدالناصر نبود، انقلاب اسلامي به پيروزي نمي رسيد! به موازات اين مسئله آقاي «حسنين هيكل» نيز اين موضوع را در يكي از كتابهايش مطرح كرده بود، آن هم به اين شكل كه امام خميني از عبدالناصر تقاضاي كمك كرد! و ناصر هم پاسخ مثبت داد و پولي از طريق سوريه به تهران فرستاد ولي آورنده در تهران دستگير شد. لازم ديدم به اين موضوع كه پيروزي انقلاب اسلامي را آقايان ملي گراي مصر به عبدالناصر منتسب كرده اند پاسخ دهم. طوري هم مطالب را نوشته بودند كه گويي هر حركت انقلابي كه در جهان صورت گرفته، منشأ آن عبدالناصر بوده است البته مطالب كتاب بسيار بي ربط بود. براي مثال عكسي از امام در پاريس چاپ كرده بود كه گويا دوران تبعيدش را مي گذراند و قرار است عبدالناصر با ايشان ملاقات كند؟ اولاً امام هجرت كرده بود به پاريس و تبعيد نشده بود و ثانياً عبدالناصر هم 14 سال پيش از آن درگذشته بود!باز سراغ آقاي دكتر يزدي را گرفتم. گفتند در آمريكاست و پروستات خود را عمل مي كند. موفق شدم با ايشان تماس بگيرم. احوالش را پرسيدم و گفتم در تهران به من وعده اي داده بوديد كه عمل نكرديد؟ گفت كه دوره شيمي درماني را مي گذرانم، اما پاسخ را برايتان ارسال خواهم كرد. دو هفته بعد پاسخي كه از آغاز تا انجام حوادث مربوط را ياد كرده بود به دستم رسيد. اين گزارش را ترجمه كردم و در آن كتاب آوردم. دولت مصر براي ارائه خدماتي كه به افرادي از نهضت آزادي ارائه مي كرد تقاضاهايي هم داشت. كه از جمله آنها ايجاد راديو فارسي، همكاري با قشقايي ها و چپي ها، تغيير نام خليج فارس به خليج عربي و مسائلي از اين قبيل بود. قرار بود نهضت آزادي خارج از كشور دوره هاي چريكي ببيند. به نوشته مرحوم بازرگان جمعاً چهل نفر براي ديدن اين دوره عازم مصر شده بودند. آقاي يزدي هم اسم از دهها نفر برده است. خوب، اين احتياج به همكاري دولت مصر داشت. اين همكاري صورت گرفت. اين آقايان از جمله صادق قطب زاده، ابراهيم يزدي و مصطفي چمران حدود دو سالي در قاهره بودند.دوره چريكي لازم را ديدند و كمكهايي هم به آنها مي شد. مثلا ماهي 30 جُنيه مي گرفتند كه الآن هر پنج جُنيه، يك دلار است! خوب، اين خدماتربطيبه اماموروحانيت نداشت.
صفحات ->
1
-
2