ماجرای شهادت آیت الله سید مهدی حکیم، در سودان
دکتر کلیم صدیقی، مدیر مؤسسه اسلامی لندن، یک سمینار بین المللی تحت عنوان: «درباره آینده حرمین ـ مکه و مدینه ـ» در تاریخ ژانویه 1988 ـ 16 دی ماه 1366 ـ در لندن برگزار کرده بود که در آن بیش از سیصد نفر از علماء و اندیشمندان و شخصیتهای برجسته و فعال در نهضتهای اسلامی، از تمام نقاط دنیا شرکت کرده بودند و از ایران، متأسفانه دعوت شدگان به علت عدم دریافت به موقع ویزا، نتوانستند در آن حضور یابند و فقط اینجانب که عضو هیئت علمی مؤسسه اسلامی لندن بودم و به موقع هم از طریق وزارت امور خارجه اقدام کرده بودم، توانستم ویزا بگیرم و در آن سمینار شرکت کنم و اتفاقاً از جمله معدود شرکت کنندگانی بودم که نوبت سخنرانی یافتم!... (شرح این سمینار و متن قطعنامه بسیار ارزنده آن، همان ایام در روزنامه «اطلاعات» منتشر گردید و نیز در کتاب: «نهضتهای اسلامی و انقلاب اسلامی ایران» ـ مجموعه مقالات و بحثهای مرحوم کلیم صدیقی ـ هم آن را آورده ام).
اتفاقاً همزمان دعوت نامهای هم از شیخ حسن ترابی، رئیس «المؤتمر الشعبی العربی و الاسلامی» رسیده بود که برای حضور در کنفرانس بین المللی آن که در سودان برگزار میشد، به «خرطوم» بروم... روز دوم سمینار حج، موضوع را به عنوان یک خبر در سر میز نهار که آیت الله سید مهدی حکیم، دکتر کلیم صدیقی، دکتر محمد سعید شهابی (مدیر مجله العالم) حضور داشتند، مطرح کردم و گفتم که به علت کسالت برایم مقدور نخواهد بود به این سفر بروم... آیت الله حکیم گفت: من حاضرم بروم تا هم یک عالم شیعی در این کنفراس مهم بین المللی حضور داشته باشد که برای تقریب بین مذاهب اسلامی سودمند است و هم بتوانم در آن مجمع که میگویید از 50 کشور جهان نمایندگانی حضور خواهند داشت، مسئله عراق و گرفتاریهای مردم آن به ویژه شیعیان را مطرح سازم که توسط بعثیها چه ستمهایی بر مردم آن وارد میشود!
من گفتم: بدون دعوت نامه رسمی از جنابعالی شاید صحیح نباشدکه به سودان بروید، چون حضور در مؤتمر و ایراد سخنرانی، نیاز به دعوت نامه رسمی دارد!
آیت الله حکیم خندید و به شوخی گفت به عنوان نماینده شما، با استفاده از دعوت نامه شما میروم!...
... پس از اظهار تمایل ایشان بر ضرورت سفر، قرار شد دکتر سعید شهابی (حفظه الله) که بحرینی الاصل و مقیم لندن است با سفارت سودان در لندن تماس بگیرد تا دعوت نامهای به نام آیت الله حکیم و یک نفر همراه ـ دکتر عبدالوهاب حکیم ـ صادر و به نماینده ایشان تحویل دهند... اما مسئول سفارت پاسخ داد که صدور دعوت نامه بدون مجوز مؤتمر، مقدور نیست... ولی آیت الله حکیم به دکتر سعید گفت که با «خرطوم» تماس بگیرد تا هر چه زودتر مجوز صدور دعوت نامه و ویزا را به نمایندگی خود در لندن بفرستند!
... پس از پی گیریهای مکرر دکتر سعید و اصرار آیت الله حکیم، سرانجام ایشان همراه یکی از منسوبین خود رهسپار خرطوم شد... و در آنجا، با استقبال گرم مسئولین مؤتمر روبه رو گردید. ولی به جای سکونت در هتلی که دیگر میهمانان مؤتمر اسکان یافته بودند، آیت الله حکیم و همراهش به هتلی که خود از قبل رزرو کرده بودند، رفتند که اتفاقاً یک هیئت بلندپایه عراقی هم در آن هتل اقامت داشتند. آیت الله حکیم پس از چند ملاقات با شخصیتهای سودانی که انجام آنها با همکاری مسئولین مؤتمر تحقق یافته بود، سرانجام به دیدار شیخ حسن ترابی ـ دبیر کل مؤتمر، در منزل شخصی وی ـ رفت که بعد از این ملاقات دو ساعته و ثمربخش، ایشان عازم هتل خود گردید.
البته مسئولین مؤتمر به ایشان یادآور شده بودند که چون هیئتی از عراق در آن هتل سکونت دارند، بهتر است که با تغییر لباس، برای شناخته نشدن، رفت و آمد کنند که گویا توجهی به این تذکار نشده بود...
آیت الله حکیم پس از مراجعت از بیت ترابی، با همراه خود در لابی هتل نشسته بودند که دو سه نفر، از یک ماشین با نمره سیاسی پیاده و بدون بازرسی پلیس، وارد سالن شده و بلافاصله ایشان را به رگبار میبندند که ایشان همانجا به شهادت میرسد و آقای عبدالوهاب، همراه آیت الله حکیم، هم به شدت مجروح میگردد که به بیمارستان منتقل میشود.
این حادثه تلخ و ناگوار، موجب شد که مخالفان المؤتمر و شیخ حسن ترابی، آنان را متهم سازند که اصول امنیتی را در مورد میهمان خود مراعات نکرده اند و او بدون محافظ به هتل بازگشته است!
وقوع حادثه در سطح وسیعی منعکس گردید و بعضی از دوستان عراقی ما در لندن هم سازمان دکتر ترابی را در حدوث این اتفاق تلخ مقصر دانستند که همین اتهامات، موجب گردید که من در نامه خود از دکتر ترابی بخواهم که خود و مؤتمر قضیه را به عنوان یک وظیفه پی گیری و جنایتکاران را تحویل عدالت بدهند که در پاسخ خود به این موضوع میپردازد.
... در دیدار با شیخ حسن ترابی در «اسلام آباد» که برای حضور در مؤتمر وحدة المسلمین، آمده بود، وی کپی «ملف کامل» ـ یا پرونده مربوط به شهید آیت الله حکیم ـ را با خود آورده بود که به اینجانب تحویل داد که در آن، تمامی موارد مربوط به عدم دعوت و اصرار بر عدم حضور و سرانجام سفر آیت الله حکیم و استقبال رسمی از ایشان و ملاقاتها و برخوردهای محترمانه منعکس شده است... ولی دکتر ترابی همانطور که در نامه خود نوشته بود، مجدداً یادآور شد که رسیدگی به موضوع و پرونده در اختیار مؤتمر الشعبی نیست بلکه وزارت داخله که در حفاظت از ایشان کوتاهی به عمل آورده، مسئول است و اکنون هم در پاسخ به ما میگویند که موضوع تحت بررسی و رسیدگی است!... در بررسی مسائل پشت پرده روشن گردید که حضور آیت الله حکیم در سودان همزمان با حضور یک هیئت عالیرتبه عراقی، به «صدام» گزارش میشود و «بغداد» دستور ترور وی را که یکی از سرسخت ترین مخالفین رژیم بعثی بود و غیاباً هم در دادگاه صدامی حکم «اعدام» او صادر شده بود، ابلاغ میکند که توسط مزدوران جنایتکار بعثی اجرا میشود و آنها که با اتومبیل دیپلماتیک سفارت عراق به محل آمده بودند، پس از ارتکاب جنایت هم با همان ماشین، محل را ترک نموده اند....
در واقع ماجرا از حیطه اختیار دکتر ترابی و مؤتمر خارج شده و در اختیار دولت سودان که روابط حسنه و تنگاتنگی با رژیم بعثی صدام داشت قرار میگیرد و دولت با توجه به دشمنی با دکتر ترابی، برای آنکه او را در معرض اتهام «توطئه برای ترور!» قرار دهد، مسئله را به طور جدی پی گیری نمیکند و جنازه شهید، به ایران منتقل و در قم تشییع و به خاک سپرده میشود.
در کپی پروندهای که دکتر ترابی در اسلام آباد به اینجانب داد، چگونگی تمام جزئیات اقدامات سفارت سودان در لندن و تلکسهای ارسالی از خرطوم و ضرورت عدم شرکت و حضور آیت الله حکیم به دلایل امنیتی، آمده است که دقت در آن هرگونه اتهام بی اساس را در رابطه با همکاری!! دکتر ترابی در وقوع حادثه، رد میکند. به ویژه که در آن برهه آقای دکتر ترابی رابطهای با دولت نداشت و جزء اپوزیسیون محسوب میشد، ولی دشمنان او، چون این اتفاق پس از خروج از منزل وی و رفتن به هتل، همزمان رخ داده بود سعی کردند که از فرصت سوء استفاده کرده و اسلام گرایان و شخص دبیر کل مؤتمر را در معرض اتهام قرار دهند که بی تردید از اساس کذب محض بود.
دیدار در اسلام آباد
... مهندس ابراهیم صلاح از اخوان بینالملل، از «برن» سوئیس زنگ زد كه سالم عزام مایل است با شما ملاقات کند. سالم عزام از یك خانواده سرشناس و اصیل مصری بود كه گرایش اسلامی داشت ولی در احزاب و سازمانهای خاص جای نمیگرفت و در انگلستان به فعالیتهای فرهنگی ـ اسلامی میپرداخت. وی در لندن مرا به صرف ناهار در منزل خود، دعوت نمود كه ابراهیم صلاح هم از برن آمد. این نخستین دیدار من با او بود. سالم كه فردی فرهیخته، اسلامشناس و آشنا با مسائل جهان اسلام و مشكلات آن شناخته میشد، هدف از این دیدار را مشورت در تشكیل یك كنفرانس بینالمللی اسلامی اعلام کرد كه فقط با حضور شخصیتها و علما و رهبران حركتهای اسلامی و منهای نمایندگان دولتها، تشكیل شود و به مسئله جنگ عراق با ایران، از منظر اسلامی، نه تعصب قومی و طایفهای بپردازد. پرسش او این بود كه: «آیا ایران حاضر است نمایندهای به این مؤتمر، در این سطح، اعزام كند؟ و اینكه محل اجلاس، كدام كشور باشد؟ آیا لندن مناسب است؟».
من در پاسخ گفتم: چون كنفرانس دولتی نیست، من میتوانم بگویم كه حتماً نمایندهای از ایران شركت میكند و البته اگر دولتی بود، میبایست كه با مركز تماس بگیرم... اما لندن یا پایتخت هر كشور اروپایی دیگر اصلاً صلاح نیست، چون رسیدگی به امور مسلمانان، باید در پایتخت یك كشور اسلامی انجام پذیرد... و «اسلامبول» یا «اسلام آباد» را پیشنهاد كردم كه ایشان به دلایلی اسلام آباد را ترجیح داد. مقدمات امور و دعوتها به عهده ایشان بود و كنفرانس در موقع معین در اسلام آباد تشكیل شد و تقریباً میتوان گفت كه علاوه بر شخصیتهای فكری، فرهنگی، علمی و دینی جهان اسلام، رهبران همه حركتهای اسلامی معاصر از همه كشورهای اسلامی عربی، آسیایی، آفریقایی و... در آن حضور داشتند... شیخ الازهر، حامد ابوالنصر (مرشد اخوان)، شیخ عمر عبدالرحمن (مفتی جهادیهای مصر)، شیخ سعید شعبان، قاضی احمد حسین، عدنان سعدالدین (از اخوان سوریه)، نجمالدین اربكان (رئیس حزب رفاه تركیه)، رهبران حركتهای جهادی افغانستان (حكمتیار، شهید برهانالدین ربانی، شهید شیخ منصور، قاضی محمد امین وقاد، جزولی دفع الله)، صادق عبدالله عبدالماجد، سوارالذهب و شیخ حسن الترابی از سودان و دهها شخصیت دیگر از همه بلاد اسلامی كه جمع كردن آن همه افراد برجسته جهان اسلام در زیر یک سقف و برای امری پیچیده، كار آسانی نبود و شاید بتوان گفت که این کار تكرارشدنی نخواهد بود.
از ایران هم آیت الله محمدعلی تسخیری و این جانب شركت داشتیم و آقای البرزی از وزارت امور خارجه ـ بدون ذكر سمت ـ، در مؤتمر حضور داشت. موضوع اصلی بحث، مسئله جنگ عراق علیه ایران بود و سخنرانان، هر كدام دیدگاه خود را بیان داشتند و در پایان، برای نخستین بار، در قطعنامهای كه با اتفاق آرا تصویب شد، عراق به عنوان متجاوز معرفی گردید و از ایران درخواست شد كه با «بخشش اسلامی» صلح را بپذیرد! نقل داستان و مسائل مطرح شده و یا متن قطعنامه با تصویب دهها شخصیت برجسته جهان اسلام، فرصت دیگری میطلبد و من البته گزارشی در همان زمان به وزارت متبوع وقت (وزارت امور خارجه) ارسال كردم؛ ولی آنچه در اینجا نقل آن مناسبت دارد، دیدار مفصل و مكرر با دكتر شیخ حسن ترابی، به عنوان مسئول اول حركت اسلامی سودان بود. دكتر ترابی درد دلهای بسیاری داشت و مسائل گوناگونی را مطرح ساخت و از كمكاری جمهوری اسلامی در سودان گله مند بود!
او در مورد شهادت آیتالله سید مهدی حكیم در خرطوم، ضمن اظهار تأسف زیاد، كپی پرونده چگونگی حضور ایشان در سودان را به این جانب داد و توضیح داد كه اصحاب المؤتمر با كمال احترام از ایشان استقبال كردند و افزود كه اصولاً با توجه به شرایط امنیتی سودان، حضور ایشان صلاح نبود؛ ولی پس از حضور در خرطوم، دیدارهایی با شخصیتهای مختلف با همكاری المؤتر انجام گرفت و سپس متأسفانه بر اثر قصور یا تقصیر پلیس و مسئولان امنیتی وزارت كشور، ایشان در مدخل هتل هیلتون به شهادت رسید... دكتر ترابی، سفارت ایران در سودان را غیرفعال نامید تا آنجا كه گفت: این سفارت خبر تحریف شده روزنامه «الهدف» ارگان حزب بعث سودان را درباره مصاحبه تحریف شده من و یا «میلیونر بودن شهید» را به عنوان خبر روزنامه ما: «الجبهه»، به تهران گزارش كرد كه این در عالم دیپلماتیك آثار منفی دارد و البته ناشی از عدم كارایی است و ایران باید سفارت خود را در سودان تجهیز نماید و عناصر فعالتری را اعزام كند.
دكتر ترابی گفت: ما به وابسته فرهنگی ایران میدان دادیم تا اهداف انقلاب اسلامی و حقیقت تشیع و شیعه را به عنوان یكی از مذاهب فقهی اسلام، دركنار مذاهب چهارگانه ما روشن سازد، البته نه برای شیعهکردن مردم سودان... ما فضا را برای فعالیت جنبشهای جهادی مانند حماس و جهاد اسلامی باز گذاشتیم و در حد توان خود به آنها كمك كردیم. ما با اعزام سربازها و نیروهای سودان برای كمك به عراق در جنگ با ایران، سخت مخالفت نمودیم، گرچه مسئولان نظامی و دولت در مواردی تخلف كردند.
ترابی سپس به عنوان مطلبی «محرمانه» گفت: حكومت بعث عراق برای تقویت عملی حزب بعث سودان و آماده سازی زمینۀ اعزام سربازان سودانی به عراق و به بهانه كمك به دولت: 29 پرواز مستقیم از بغداد با 1500 تن سلاح برای رهایی شهر كرمك به سودان فرستاد و سپس با افتتاح پل هوایی به عنوان كمك به قحطیزدگان سودان، از سوی بغداد، زمینهها را برای جلبنظر دولت و حذف تدریجی ایران و جنبشهای هوادار ایران از صحنه سودان مساعد ساخت. در قبال اینها، ایران چه نوع كمك قابل ذكری انجام داده است؟
دكتر ترابی افزود: حركت اسلامی سودان به علت برقراری روابط حسنه با جمهوری اسلامی ایران، از تمام جهات تحت فشار قرار گرفت و این فشارها پس از سفر رئیس جمهوری محترم شیخ علی اكبر هاشمی، تشدید شد و غربیها، همراه با بعضی از كشورهای عربی منطقه، این دیدار دوستانه را بهانه قرار داده و مدعی شدند كه به زودی «محور ایران و سودان»، به وجود آمده و پیمانی منعقد خواهد شد كه تهدیدی برای امنیت منطقه و بلاد عربی خواهد بود!... البته این ادعا، افسانهای بیش نبود چون هدف ما، ایجاد یک محور ویژه و یا انعقاد یک پیمان مثلاً نظامی با سودان نبود، بلکه در آن برهه ایران اسلامی، درهای خود را به سوی همۀ کشورهای عربی و بسیاری از کشورهای اروپایی باز کرده و در واقع صفحهای نوین و عقلانی در روابط بین المللی و تعامل با دنیا گشود که در صورت استمرار به نفع همه بود، اما دشمنان ایران و سودان، با تبلیغاتی گسترده و ایجاد جوّ منفی، نگرانیهای بی اساسی را برای اروپاییها و بعضی از رژیمهای عربی به وجود آوردند و البته اصل نگرانیهای آنها که مسائل دنیای اسلام را پی گیری میکنند از آنجا ناشی میشد که آنها اصولاً وحدت و همکاری مسلمانان و بلاد اسلامی را برنمی تابند و برای ادامه سیطره خود و یا حفظ رژیمهای وابسته (در بلاد عربی) همیشه تلاش کرده اند که به ایجاد اختلاف در بین کشورهای اسلامی بپردازند.
در واقع آتش فتنهای که در آن زمان با تبلیغات سوء دشمنان شعله ور گردید، ارتباط خاصی به موضع سودان نداشت و دیدار آقای رفسنجانی بهانهای بیش نبود و آنها به دنبال اهداف خود در مورد مسائل خلیج (فارس) به ویژه مسائل امنیتی و نفتی بودند و این فتنه را برپا کردند و فشار را بر سودان بیشتر کردند تا ما از روش اصولی خود دست برداریم و آنها بتوانند با تغییر ساختار رهبری سودان، به اهداف عدوانی خود برسند... که سرانجام هم رسیدند.
البته دکتر ترابی، «گلهها» و «تذکارها»ی خاص دیگری داشت که من همان زمان ـ یعنی در تاریخ 5/12/66 ـ گزارش آن را به وزارت متبوع وقت، ارسال کردم ولی از نوع همکاری و یا کمک و مساعدت بعدی ایران به سودان اطلاعی نیافتم!... اما عملکرد رژیم ژنرال بشیر، پس از ترابی، نشان داد كه حق با ترابی بوده و ژنرال برای جبران كسری بودجه كشور! و ادامه حكومت و اخذ رشوه از ارتجاع عرب و امپریالیسم غرب، همه نوع همكاری را با آنها انجام داده و میدهد و حتی در این راستا، روابط خود را هم با ایران قطع میكند.
آیا ایران در دوران حكومت اخوان المسلمین و جبهه اسلامی دكتر ترابی، فرصتها را از دست نداد؟ و آیا كمكهای بعدی ما به ژنرال بشیر!، اشتباه نبود؟ (به قول علمای قدیم: و الله العالم).
برای شناخت ماهیت رژیم ژنرال بشیر، به آخرین دیدگاه وی در رابطه با ایران اشاره میکنیم:
... رئیس جمهور سودان، عربستان را «خط قرمز» این کشور خواند و ضمن بیان اینکه حزب الله در ریخته شدن خون مردم سوریه سهیم است!، گفت: روشن است که ایران پروژههای توسعه طلبانهای دارد!
ژنرال «عمر البشیر» رئیس جمهور سودان بار دیگر مدعی شد که جمهوری اسلامی ایران اهداف توسعه طلبانهای در «خرطوم» داشته است و به همین دلیل این کشور روابط خود را با تهران قطع کرده است. وی در گفت و گو با روزنامه سعودی «عکاظ» اعلام کرد که سودان روابط قدیمی و برجستهای با عربستان دارد و امنیت این کشور بر امنیت سودان ارجحیت دارد.
عمر البشیر با تأکید بر اینکه امنیت «ریاض» خط قرمز سودان است، گفت: «برای عملیات توفان قاطع در یمن تردید نکردیم؛ زیرا وضعیت بد یمن را دنبال میکردیم. وضعیت یمن خطری برای همه منطقه بود؛ زیرا اگر حوثیها میتوانستند در یمن موفق شوند، یمن آخرین ایستگاه آنها نمیبود».
رئیس جمهور سودان درباره تهران نیز ادعا کرد: «روشن است که ایران پروژههای توسعه طلبانهای دارد. ما از این مسئله خبر نداشتیم و از تحرکات، طرحها و تلاش آنها برای شیعه کردن مردم کشور اطلاعی نداشتیم. زمانی که به این مسئله پی بردیم، مستقیماً برخورد کردیم. ما مشکلات قبیلهای و مذهبی دیگر داریم. کشور ما نمیتواند مشکلات اضافی را از سوی ایران و سایر کشورها متحمل شود. لذا موضع ما در قبال آن روشن است».
وی در ادامه ادعاهای خود گفت: «عربستان از حضور و توسعه طلبی آنها (ایران) راضی نبود؛ زیرا حضور آنها در سودان خطری برای ما و منطقه است. ما بعدها درستی این کلام را متوجه شدیم. در واقع بدرفتاریها و نیت آنها این مسئله را نشان داد. از این روی آنها را از کشورمان خارج کردیم».
... این اعلام موضع در همه مطبوعات منتشر شد!
تجدیدنظر طلبی یا نواندیشی
محور فكری شیخ حسن ترابی در دایره نواندیشی دینی در واقع نوعی تجدیدنظر طلبی در مسائل اسلامی و تعامل با جامعه بر پایه درك واقعیتها و اهمیت مسئله زمان و مكان در بررسی امور جاری و قانونی بود و روی همین اصل، او معتقد بود كه باب اجتهاد بسته نیست و اجتهاد نمیتواند فقط در چهار ائمه مذاهب اهل سنت منحصر گردد، بلكه هر انسان عالم مسلمان و آگاه به زمان و مسلط بر اصول شریعت، میتواند دربارۀ همه چیز اجتهاد داشته باشد و نوآوری کند و در همین رابطه، او به مسئله «عرف» كه در فقه شیعه جایگاه ویژهای دارد، به مثابه یكی از منابع قانون گذاری تأكید میورزید و مسئله «استصحاب» را هم یكی از منابع تشریع میشمرد.
ترابی معتقد بود كه روش سنتی و قدیمی در استنباط احكام و قانونگذاری مورد نیاز برای اداره كشورهای اسلامی كافی نیست؛ زیرا كه شرایط زمان ما با شرایط و نیازهای قرون پیشین یكسان نیست و اعتماد به آن روشها، دیگر برای عصر ما سازنده و كافی نیست و به همین دلیل یك تجدیدنظر كلی در اندیشه دینی ضروری است. ترابی فقه اهل سنت را به علت اجتناب و دوری عملی از اجتهاد، فقهی جامد و غیر پویا نامید و منحصر كردن درك دین یا میراث فقهی به سنت پیشینیان صالح را پاسخگوی نیازهای انسان عصر ما نمیدانست.
ترابی در همین رابطه طرح «علم اصول جدید» برای افتتاح باب اجتهاد پویا را پیریزی كرد و در این راستا كتابی هم تحت عنوان: «تجدید اصول الفقه» منتشر ساخت و خواستار ایجاد تحول در میراث فقهی با توجه به عناصر ثابت ـ كتاب و سنت ـ متناسب با تفاوتهای محیطی و فرهنگی و اجتماعی و مادی گردید.
البته در مورد اجتهاد، ترابی میگوید: منظور من از اجتهاد كردن به شیوهای كه در فروع دینی و مسائل فقهی مطرح است، نیست. بلكه مقصود من اینست كه «شناخت» به دست آمده از ایمان مطلق به خداوند متعال، میتواند اجتهادی پاك، مبتنی بر آزادیهای عمومی به وجود آورد و این یك تكلیف عام است و مردم، همگی باید در این زمینه كوشا بوده و مشاركت داشته باشند و بتوانند آراء و نظرات خود را برای اداره كشور و وضع قوانین جدید، برای «مسائل مستحدثه» آزادانه بیان كنند، یعنی در واقع «ما باید، برای تأمین منافع جامعه اجتهاد كنیم»!. (به کتاب حركت اسلامی در سودان، تألیف اینجانب، صفحه190، چاپ تهران، مراجعه شود).
ولی باید پذیرفت که ترابی در این مسیر، فتاوی خاص و شاذی! هم در زمینههای مختلف صادر كرد كه مورد خشم علمای وهابی و بعضی از شیوخ سنتی الازهر قرار گرفت... مثلاً ترابی مدعی شد که زن و مرد از دیدگاه قرآنی یکسان هستند و خطابهای قرآنی به «ناس» ـ مردم ـ اعم از زن و مرد است و نوع خطابها با تعبیر: «الرجال» یا «النساء» در آیات قرآنی دیده نمیشود.
ترابی با مسئله «نقاب» به مثابه «حجاب» برخورد داشت و معتقد بود که پوششی به نام «نقاب» ویژه همسران پیامبر اکرم بوده و عمومیت ندارد. و استثناء باز ماندن «وجه و کفّین» در ایام حج و در حال احرام، نشان میدهد که حجابهای موجود در بلاد عربی ـ آفریقایی و یا اسلامی، در واقع استفاده از نوعی لباسهای محلی است و ربطی به حجاب در اسلام ندارد.
در رابطه با مسائل مربوط به زنان، ترابی تصریح کرد که شهادت یک زن آگاه و دانشمند، میتواند برتر از شهادت چهار مرد جاهل و غیرعالم، در امور قضائی محسوب شود!
او همچنین فتوی داد که زنان نیز میتوانند «امام جماعت» باشند و در صورتی که «رشیده» باشند و خوفی برای دین آنها نباشد، میتوانند با «غیرمسلمان» ـ مثلاً مسیحیان ـ ازدواج کنند.
او همچنین مدعی شد که مسئله «رجم» در قرآن نیست و این حکم به عنوان کیفر «زنای محصنه»، در تورات آمده است و نه در قرآن و اگر در تاریخ یا حدیث، نقل شده که حد «رجم» در زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم، جاری شده است، این حتماً قبل از نزول حکم «زنا» بوده که آن هم فقط «جلد» است نه «رجم»...
ترابی در انتقاد از فقهای اهل سنت، مدعی شد که معنی ندارد عدهای به عنوان مفتی و فقیه، بقیه مردم را از این مهم محروم بدارند، بلکه هر مسلمانی با تحصیل شرایط و مراتب، میتواند به این مقام برسد و ضرورتی ندارد که «فارغ التحصیل» جامعه «الازهر» یا الجامعة الاسلامیه بالمدینة المنورة! باشد...
ترابی در جنجالی ترین دیدگاهش، گفت: کتابهای «السنن» در میان اهل سنت قابل تجدیدنظر هستند؛ زیرا که مثلاً «بخاری» دو هزار حدیث جمع کرده و فقط دو درصد آنها را «اخراج» نموده و مستند و صحیح نامیده و این به آن معنی است که بقیه احادیث آن ممکن است «غیرصحیح» باشد و قابل بررسی...
بعد از این بیان صریح و شکننده، ترابی که در معرض «تکفیر» از سوی «شیوخ» قرار گرفته بود در بیانیهای گفت: آنچه که من تا حال، در زمینههای مختلف بیان کرده ام، فتوی نیست بلکه دیدگاه و نظریه است؛ و یحتمل ان یکون صحیحاً او خطأ! و الانسان دائماً فی معرض الخطأ و النسیان... و بدین ترتیب حکم «تکفیر» را از خود دور کرد.
شاید یکی از دیدگاههای تجدیدنظر طلبانه شیخ در مسائل سیاسی مطرح که موجب انشعاب در سازمان اخوان شد، اقدام به اصطلاح «شاذ» وی در جریان سفر کادر رهبری اخوان سودان به مصر رخ داد و آن این بود که او از «بیعت» کردن با شیخ حسن الهضیبی، مرشد دوم پس از شهید حسن البنا، که در زندان بود، خودداری کرد ولی دیگران از جمله صادق عبدالله عبدالماجد بیعت خود را اعلام نمودند، ولی دکتر ترابی گفت: «با مرشدی که مبسوط الید نیست و در زندان به سر میبرد، چگونه میتوان بیعت نمود. مرشد باید کسی باشد که بتواند از نزدیک شاهد امور و فعال باشد...»
او اصولاً معقتد بود که بیعت سازمانهای اخوانی در جهان فقط با «مرشد مصری» مقیم «قاهره»، با اصول اسلامی سازگار نیست و مفهومی ندارد بلکه با حفظ اصول و وفاداری به مبانی فکری اخوانی، اخوان هر کشوری باید «مرشد» خاص خود را متصل با رهبری در قاهره، در درون آن کشور داشته باشد... که البته بعدها این ایده با اختصاص عنوان جدید «المراقب العام» برای رهبران سازمانهای اخوانی در بلاد دیگر، پذیرفته شد و تحقق یافت ولی به هر حال همان عدم بیعت ترابی، باعث گردید که پس از مراجعت گروه به «خرطوم»، در عمل انشعابی در سازمان اخوان سودان رخ دهد و ترابی رهبری گروه اکثریت را به عهده بگیرد و گروه کوچکتر به رهبری شیخ صادق عبدالله عبدالماجد، به فعالیت خود ادامه دهد که البته تحت فشار حکومت ژنرالهای حاکم، فعالیت هیچ یک از آنها چشمگیر نبود ولی ترابی توانست با تغییر نام سازمان، اکثریت جوانان را به سوی سازمان جدید جذب کند.
یعنی ترابی، با تغییر ظاهر و حفظ اصول از آغاز چندین سازمان و حزب با نامهای مختلف: اخوان المسلمین، جبهه میثاق اسلامی، جبهۀ قومی ـ اسلامی، و سرانجام: المؤتمر الشعبی العربی و الاسلامی، تشکیل داد و توانست در هر برههای به فعالیتهای سیاسی خود ادامه دهد تا اینکه سرانجام همانطور که اشاره شد، به علت اختلاف بنیادین و شدید با ژنرال بشیر، به زندان رفت و از صحنه سیاسی برکنار شد، تا اینکه در اسفندماه گذشته ـ 1394 ـ به دیار باقی شتافت...
البته ترابی برای نشر افکار و نظریات خود در زمینههای مختلف تجدیدنظر طلبی و یا نواندیشی دینی آثار و تألیفاتی دارد كه هر كدام به نوبه خود، دارای نظریات و اندیشههای جدید اسلامی است.
یعنی دکتر ترابی علاوه بر صدها سخنرانی و مقاله و مصاحبه، دهها اثر و کتاب تألیفی نیز دارد که هر کدام در زمینهای خاص، ویژگیها و نواندیشیهای خود را دارد و مورد استفاده نخبگان و روشنفكران دنیای اسلام قرار گرفته و بعضی از آنها به زبانهای مختلف ترجمه و چاپ شده است. از جمله آثار او است:
1ـ التفسیر التوحیدی،
2ـ الصلاة عمادالدین،
3ـ تجدید الدین،
4ـ تجدید اصول الفقه،
5ـ منهجیة التشریع،
6ـ الدین و الفن،
7ـ قضایا الوحدة و الحریة،
8ـ المرأة بین تعالیم الدین و تقالید المجتمع،
9ـ تجدید الفكر الاسلامی،
10ـ الاشکال الناظمه لدولة اسلامیة معاصرة
11ـ المصطلحات السیاسیة فیالاسلام،
12ـ الحركة الاسلامیة و التحدیث،
13ـ الحركة الاسلامیة فی السودان،
14ـ السیاسة و الحكم،
15ـ الایمان و اثره فی الحیاة،
16ـ الحركة الاسلامیة، التطور و النهج و الكسب
و ...