... در يكي از اين ديدارها ايشان گفتند: ظاهراً من تحت تعقيب هستم و رفتن من به سفارت اردن در تهران، شايد بدون اشكال نباشد، اگر شما به تهران ميرويد، اين نامه را به آقاي اكرم زعيتر سفير اردن در ايران كه مرد مسلمان و معتقدي است بدهيد و اگرجوابي داشت پس از مراجعت بمن بگوئيد!
من به تهران رفتم... سفارت اردن را پيدا كردم و بدون تلفن و اطلاع قبلي، در محل سفارت خواستار ديدار سفير شدم! منشي سفارت پرسيد: وقت قبلي داريد؟ گفتم نه! از قم آمدهام و ميخواهم با ايشان در باره كتابي كه نوشتهاند، گفتگويي داشته باشم!منشي به درون اتاق سفير رفت و لحظهاي بعد برگشت و گفت: بفرمائيد!
به درون اتاق رفتم، سادگي سفير و پذيرش يك طلبه از قم، بدون شناخت و تعيين وقت قبلي، نكته قابل توجهي بود و نشان ميداد كه اكرم زعيتر مانند ديگر « سفرا»! نيست. سلام كردم و با سفير دست دادم و روي صندلي نشستم. سفير كه از پشت ميزخود بلند شده بود، جلو آمد و روي يك صندلي معمولي، روبروي من نشست، فروتني وي بيشتر مرا جلب كرد ( روشي كه هميشه و در همه ديدارهاي خصوصي چه در دوران رياست مجلس و چه در دوران رياست جمهوري، از جناب آقاي رفسنجاني ديدهام و شاهد بودهام...)
خودم را معرفي كردم!... او هم به معرفي خود پرداخت: من يك فلسطيني از نابلس...سالياني دراز دربدر و آواره و تبعيدي... بخاطر مبارزه عليه اشغالگران... اهل تأليف وكتاب و تاريخ... پيدا بود كه اهل درد است و تعارف نميكند... گرايش اسلامي خود رابيان نمود. و گفت: تعاليم شهيد حسنالبناء و شهيد شيخ عزالدين القسام، بيشتر از هركس ديگري در او اثر گذاشته است و ميگفت: با اينكه عضو رسمي « اخوان المسلمين» نبوده، اما در عمل با آنها و در همه بلاد عربي همكاري داشته است...
نامه آقاي رفسنجاني را به ايشان دادم. آن را باز كرد و خواند و از من پرسيد: شمابراي تحويل دادن اين نامه آمده بوديد؟ گفتم: بلي!، پرسيد: آيا منشي سفارت هم از اين موضوع مطلع شد؟ گفتم: نه! من به او گفتم: درباره كتاب شما « القضية الفلسطينية» سئوالاتي از شما دارم! خوشحال شد و گفت: والله! يا اخي؟ من ميدانم كه حداقل بعضياز كارمندان ايراني سفارت، با مقامات دولت ايران ارتباط دارند، ترسيدم كه آنها از موضوع آگاه شوند و مزاحمتي براي شيخنا العزيز آقاي رفسنجاني و يا شما ايجاد كنند...خيلي خوب شد كه موضوع اصلي را نگفتهايد.
اما پيام من به شيخ ـ مراد آقاي رفسنجاني بود ـ اينست كه برادر! من طوماري را كه قبلاً بمن تحويل دادهاند، به جلالة الملك! نفرستادم، چون اين كار يك سفير نيست كه طومار عليه دولتي را كه وي در آن سمت نمايندگي كشورش را دارد، به مسئول كشورخود بفرستد! تازه اگر ميفرستادم چه نتيجهاي داشت؟ جز اينكه عمال جلالة الملك،موضوع را عيناً به ايران منتقل ميكردند و دردسر براي شيخ بيشتر ميشد!... البته ايناحتمال هم بود كه بلافاصله مرا احضار و از سفارت عزل كنند، چون جلالة الملك! با شاهايران روابط دوستانه و صميمانهاي دارد! اما عزل من مهم نبود، اگر نتيجه مثبتي اين كارداشت، من اقدام ميكردم ولي احتمال دادم كه خطر متوجه شيخ بشود... سپس ازپيشرفت كار ترجمه كتاب خود پرسيد؟ منهم گفتم كه ايشان شب و روز مشغول ترجمههستند و قبوضي هم براي پيش فروش كتاب منتشر ساختهاند و انشاءالله كتاب بزوديمنتشر خواهد شد!
در مراجعت به قم گزارش ديدار با سفير را با برداشتهاي شخصي خودم از ايشان، به آقاي رفسنجاني گفتم و البته اين دوستي با اكرم زعيتر را من با ارسال كتاب و نشريه بهسفارت اردن در تهران و بعد به امان، ادامه دادم كه پاسخ يكي از نامههاي من از سوياكرم زعيتر، نشان دهنده حسن تأثير اين قبيل ديدارها و استمرار تبادل نظر تواند بود. استاد اكرم زعيتر، پس از مدتها، در ضمن اعلام وصول كتاب « اصل الشيعه و اصولها» كه از سوي ما در قم، تجديد چاپ شده بود، چنين نوشت:
كتاب را خواندم و از آن بسيار فرا گرفتم. و بسياري از چيزهايي را كه نميدانستم از آنآموختم و در پايان، به اين نتيجه رسيدم كه اين كتاب را بايد هر مسلماني، اعم از شيعه و يا سني، بخواند و مطالعه كند. شيعه بخواند تا اصول مذهب خود را صادقانه بفهمد و آگاه شود و راه غلو و انحراف نپيمايد و بخوبي درك كند كه بخشي از چمن زار محمدي است و سني نيز آن را بخواند و بداند آنچه كه در برابر چشم او پردهاي كشيده و آنچه كهدر ذهن او در رابطه با مذهب شيعي جاي گرفته است، اوهام بيپايان است و عامل آنغلو و افراطگرائي بعضي از شيعيان و جهل و ناداني گروهي از سنيان نسبت به اصولشيعه است. در واقع، كتاب امام كاشفالفطاء وسيلهاي براي تقريب بين دو مذهب استو مسلمانان را به وحدت اسلامي ميخواند و اينكه سني و شيعه، هر دو از آبشخور رسولالله سيراب ميشوند.
«استاد اكرم زعيتر در شهر نابلس فلسطين متولد شد و پس از تحصيلات، واردخدمات اجتماعي گرديد... در دوران قيمومت انگلستان بر فلسطين، رياست تحريريهبعضي از جرائد عربي را بعهده داشت... در مبارزات و انقلابهاي مردم فلسطين سهم بسزائي دارد و بجز مبارزه عليه استعمار بارها به زندان رفته به زنجير كشيده شده،شكنجه تحمل نموده و سيزده سال از عمر خود را در تبعيد و دور از وطن بسر برده و دردوران جنگ جهاني دوم در تركيه پناهنده سياسي بوده است... و اكنون بسمت سفيركبيري اردن در ايران بسر ميبرند، غير از انجام وظايف سياسي خود ميكوشند كه روابط ايران و كشورهاي مسلمان و برادر عرب را محكم نمايند. آقاي اكرم زعيتر نويسنده وخطيب و محقق توانائي است كه تاكنون صدها مقاله تاريخي و سياسي و اجتماعي ازايشان در جرائد عربي منتشر شده، و كتابها و آثار گرانبهائي در تاريخ و ادبيات و سياست نوشتهاند. يكي از آثار ايشان همين كتاب حاضر است كه به تصديق اهل فن، بهترين كتابياست كه تاكنون در فاجعه فلسطين نوشته شده است...» ( سرگذشت فلسطين، تأليف:اكرم زعيتر، ترجمه: اكبر هاشمي رفسنجاني، چاپ قم، صفحه17-18).
اكرم زعيتر در شغل معلمي و استادي، و به عنوان يك كارشناس تاريخ، سوابق تاريخي بلاد عربي - اسلامي را براي دانشجويان خود روشن ميساخت و همواره سعيميكرد كه درسهاي وي در شكل كلاسيك! خود محدود نماند و حقايق تاريخي- سياسي عصر ما، بر دانشجويان روشن گردد. بدنبال قيام سال 1929 درفلسطين و حمله حاكم انگليسي بر انقلابيون مسلمان، اكرم زعيتر از تدريس دست كشيد و از شغل رسمي خود استعفا داد و تمام وقت به مبارزه ملي - اسلامي پرداخت و بهعنوان سردبير روزنامه « مرآة الشرق» قدس، به روشنگري و بيان حقايق و انتقاد از روش نيروهاي اشغالگر انگليسي پرداخت... اما اين دوران، سه ماه بيش طول نكشيد و اكرم زعيتر، دستگير و زنداني شد و سپس توسط اشغالگران، محكوم به تبعيد از شهر قدس گرديد!
اكرم زعيتر به مولد خود نابلس رفت و به فعاليت پرداخت و رهبري تظاهرات خشمگينانه مردم را بمناسبت اعدام سه مبارز فلسطيني - حجازي، الزير، جمجوم -بعهده گرفت و به نشر مقالات سياسي در جرائد آن روز ادامه داد. و پس از پايان دوران تبعيد، در سال 1931 به قدس بازگشت و به انتشار روزنامه «الحيات» دست زد، اما براي بار دوم توسط اشغالگران بيگانه دستگير و زنداني شد و روزنامه الحيات توقيف گرديد وپس از مدتي، به « نابلس» تبعيد شد. اما او اين بار به تأسيس « حزب الاستقلال» فلسطين دست زد و دامنه مبارزه و فعاليت خود را گسترش داد... و سپس در سال 1933، بعنوان نائب رئيس كنگرة، موسس سازمان « عصبة العمل القومي» سوريه كه در بيروت منعقد شده بود شركت نمود و آنگاه از سوي حزب، به بغداد رفت و شعبه آن سازمان را دربغداد پايه گذاري كرد.
پس از بازگشت به فلسطين، به برگزاري تظاهرات و اجتماعات مردمي، در سراسرشهرهاي فلسطين پرداخت و خواستار مقاومت مسلحانه بر ضدنيروهاي غاصبانگليس گرديد. و بدنبال درگيري خونين ميان نيروهاي اسلامي - مردمي با نيروهاي اشغالگر، اكرم زعيتر به ايجاد كميتههاي مردمي، براي ادامه مبارزه در سراسر فلسطين پرداخت و خود به سرپرستي كميته نابلس مشغول شد و همين كميته، خواستار اعتصاب عمومي بزرگ در فلسطين شد كه با موفقيت 6 ماه تمام ادامه يافت و سرآغاز انقلاب سال1936 در فلسطين گرديد.
بدنبال اين حوادث، اكرم زعيتر باز توسط نيروهاي انگليس دستگير شد و به زندان« عوجا الحقير» منتقل شد... اما پس از مدتي توانست از زندان فرار كند و به سوريهپناهنده شد و در آنجا، با همكاري نيروهاي اسلامي، به توسعه دامنه فعاليتها و پيريزي انقلاب آزاديبخش فلسطين، پرداخت. و چون تحت تعقيب نيروهاي اشغالگر انگليسبود، به عراق رفت و در آنجا بعنوان استاد « دارالمعلمين» بغداد، به فعاليت خود ادامه دادتا اينكه در سال 1941 نهضت سيدعالي الگيلاني آغاز شد و اكرم زعيتر فعالانه در آن شركت كرد. اما پس از شكست اين حركت، و فرار حاج امين الحسيني، اكرم زعيتر همراه جمعي از برادران فلسطيني، به سوريه رفت و در روستاهاي آن، به زندگي مخفي ادامه داد... تا توانست خود را به « حلب» برساند و از آنجا، به عنوان پناهنده سياسي، به تركيهبرود و در استانبول اقامت گزيند كه تا سال 1945 اين وضع ادامه داشت. بدنبال اعلام استقلال سوريه، اكرم زعيتر بلافاصله به دمشق بازگشت و به عنوان مشاور هيئت سوريه در سازمان دول عربي و عضو كميته فلسطيني در آن، به فعاليت مشغول شد.
در سال 1947 به عنوان سرپرست هيئت اعزامي از كشورهاي عربي، به آمريكايلاتين رفت تا حقايق اوضاع فلسطين را توضيح دهد و از حقوق مشروع مردم فلسطين، درمقابل نيروهاي اشغالگر و نيروهاي متجاوز صهيونيستي، دفاع كند... و سپس در اغلب كنفرانسهاي ملي - اسلامي كه در كشورهاي عربي منعقد ميشد، بعنوان عضوي فعال، شركت كرد و آنگاه به عنوان دبير كل « المؤتمر الاسلامي» قدس، به سازماندهي اين مؤتمر و جلسات رسمي آن پرداخت... و از سال 1963 به عنوان سفير اردن در سوريه،ايران و افغانستان به خدمات خود ادامه داد تا اينكه در سال 1966 به عنوان وزير امورخارجه اردن انتخاب شد، ولي بعلت موضع گيريهاي مستقل و حفظ ارزشهاي اسلامي در ارتباط با كشورهاي ديگر، بيش از يكسال در اين پست نماند و بعد از آن به عنوان سفير اردن در لبنان و يونان به خدمات خود مشغول گرديد... و در اواخر، به عنوان نماينده مجلس اعيان اردن، منصوب گرديد و به تأليف و تحقيق و به نوشتن مقالات درمطبوعات عربي، بويژه در روزنامه « الشرق الاوسط» ادامه داد...
اگر بگوئيم كه اكرم زعيتر در طول زندگي پربركت خود، چند هزار مقاله كوتاه و بلندنيز نوشته و در جرائد جهان عرب منتشر ساخته است، اغراق نگفتهايم. اما متاسفانه اين مقالات در يكجا جمع نيست و مجموعه كاملي از آنها را كه خود استاد اكرم زعيترجمع آوري كرده بود، همراه هزاران كتاب چاپي و خطي نفيس، در تجاوز وحشيانه اسرائيل به بيروت، در سال 1982 م در كتابخانه شخصي وي به آتش كشيده شد وسوخت و استاد زعيتر، آن را « فاجعهاي فرهنگي و غمي جانكاه براي خود» ميدانست...