از راست: شهید ربانی، آیت الله واعظ زاده، استاد خسروشاهی، آیت الله تسخیری - در حسینیه امام خمینی(ره)
من با شهید برهانالدین ربانی كه حقیقتاً «برهان دین» بود و مردی «ربانی» بود، بیش از چهل سال پیش، شاید در همان دوران كه او در دانشگاه الازهر تحصیل میكرد یا تازه از آن فارغالتحصیل شده بود، آشنا شدم و رابطه اخوت و تبادل فرهنگی ما از همان زمان آغاز شد و در تمام این دوران طولانی این روابط همچنان محكم و استوار برقرار ماند. شاید «اخوانی» بودن ربانی كه از همان زمان اقامت در مصر گرایش به آن، در او به وجود آمده بود، همگام با گرایش اخوانی حقیر، در تحكیم این روابط نقش خاصی داشت.
سال قبل در ضمن برنامههای میهمانان خارجی كنفرانس وحدت اسلامی كه از سوی مجمع جهانی تقریب بین مذاهب اسلامی برگزار شده بود و شهید ربانی عضو مجمع عمومی این نهاد بود، همراه ایشان برای دیدار با رهبری به حسینیه امام خمینی(ره) رفتیم. قبل از آغاز برنامه و حضور در حسینیه، میهمانان خارجی به اتاقی در داخل بیت راهنمایی شدند و در آنجا، بنده در كنار استاد شهید ربانی نشستم و ضمن گفتگو درباره حوادث افغانستان و ضرورت اخراج نیروهای بیگانه كه مورد تأیید كامل ایشان بود، یادداشتی نوشتم و به ایشان دادم تا در اقدامی جدی، اسناد سیدجمالالدین حسینی (معروف به افغانی) را در وزارت امور خارجه افغانستان تهیه و برای این جانب بفرستند تا در سلسله اسناد سید در وزارتخانههای دیگر بلاد، آنها را منتشر سازم و توضیح دادم كه تاكنون از این مجموعه، دو كتاب منتشر شده است: «اسناد سید در وزارت خارجه انگلیس» و «اسناد سید در وزارت خارجه ایران». و گفتم كه «اسناد سید در وزارت خارجه عثمانی(تركیه)» نیز در دست تنظیم و ترجمه و چاپ است. البته من این موضوع را قبلاً نیز به طور كتبی و حضوری از حضرت آیتالله آصف محسنی حفظهالله (از مراجع و علمای عظام افغانستان) درخواست كرده بودم. استاد شهید ضمن تقدیر و تشكر از تلاش و پیگیری این جانب در احیای آثار سید جمالالدین و نشر اسناد مربوط به وی در نقاط مختلف دنیا، وعده داد كه در این زمینه اقدام لازم را به عمل آورد.
پس از چندی آیتالله آصف محسنی از كابل زنگ زدند و گفت كه در این زمینه اقدام كردهاند. و بعد یكی از برادران افغان، عضو رسمی وزارت امور خارجه، به نام فضلالرحمن فاضل كه جوانی محقق و اهل قلم و تألیف بود و چندین كتاب درباره سید جمالالدین حسینی نوشته و در كابل منتشر ساخته است، از تهران زنگ زد و گفت: «طبق درخواست استاد برهانالدین ربانی و سفارش آیتالله آصف محسنی، تعدادی كتاب و نشریه مستند درباره سید و افغانستان آوردهام.»... در هتل اسپیناس به دیدارش رفتم و پس از گفتگویی دوستانه، كتابها و اسناد را گرفتم. آقای فضلالرحمن فاضل، پژوهشگر دقیق و متتبع افغان (كه هماكنون سفیر افغانستان در اندونزی است)،كتابی نیز در تعریف و بررسی و نقد آثار و تالیفات این جانب درباره سیدجمالالدین حسینی نوشته و منتشر ساخته است كه بسیار قابل تقدیر است. این كتاب تحت عنوان «بیدارگر عصر» از طرف انتشارات بیهقی، در سال 1387 در كابل و در 344 صفحه منتشر شده است. آقای فاضل غیر از این كتاب مستند، به رغم جوانی، بیش از چهل اثر تالیفی یا ترجمهای دیگر دارد كه اغلبشان چاپ شده است.
***
یكی دو سال قبل، در دیداری برادرانه كه با استاد شهید ربانی داشتم، كتاب پروفسور ریچارد میشل ـ استاد تاریخ در دانشگاه میشیگان آمریكاـ درباره اخوانالمسلمین را كه ترجمه كرده بودم و در دو جلد و 800 صفحه، مركز دیپلماسی وزارت امور خارجه ایران چندین بار چاپش كرده است، به ایشان اهدا كردم و به شوخی گفتم: «ما همچنان اخوانجیه هستیم!» و او با خنده ملیحی گفت: «این بیعت دو پیمانی است كه من و شما در این مسیر با خدای خود بستهایم و امید دارم كه مورد رضای او باشد» و سپس افزود: «بالاخره ما و شما از نیم قرن پیش اخوانی بودیم و انشاءالله تا پایان عمر نیز بر این عهد خود باقی بمانیم.»
دوران زندگی
استاد برهانالدین ربانی در سال 1318 شمسی در فیضآباد ـ مركز ولایت بدخشان ـ به دنیا آمد و در سال 1324 در مكتبخانه روستای خود به یادگیری قرآن و مقدمات ادبیات مشغول شد. در سال 1332 به كابل رفت و یك سال بعد در امتحانات مدرسه دارالعلوم پذیرفته شد و به ادامه تحصیل پرداخت. او در سال 1338 وارد دانشكده شرعیات دانشگاه كابل گردید و سه سال بعد از آن دانشكده فارغالتحصیل شد و به عنوان مدرس ممتاز، در همان دانشكده به تدریس پرداخت. در سال 1345 برای كسب تحصیلات عالیه به مصر رفت و وارد دانشگاه الازهر گردید و با موفقیت رساله دكتری خود در رشته فلسفه اسلامی را به پایان رسانید و به كابل بازگشت و این بار به عنوان استاد، در دانشكده شرعیات به تدریس علوم اسلامی مشغول گردید.
آغاز مبارزه
استاد ربانی در سال 1336 در دوران تحصیل و تدریس در دانشگاه شرعیات كابل، همراه دیگر استادان آن دانشگاه، نظیر: غلام محمدنیازی، سیدمحمد موسی توانا، وفیالله سمیعی، محمدفاضل، عبدالعزیز فروغ، سیداحمد ترجمان و... «نهضت جوانان مسلمان» را تاسیس نمود كه با استعفای غلام محمدنیازی از رهبری آن، در سال 1351، رهبری آن نهضت را با نام جدید: «جمعیت اسلامی افغانستان»، به دوش گرفت.
با كودتای محمد داوددخان در سال 1352، اعضا و هواداران نهضت اسلامی افغانستان، یا آن گونه كه مشهور شده بودند«اخوانیها»، تحت فشار رژیم وقت قرار گرفتند كه ناشی از توطئه شاخه پرچم حزب دمكراتیك خلق افغانستان بود. افسران و نظامیانی كه محمدداوودخان را در كودتا به قدرت رسانیده بودند، وابسته به احزاب كمونیستی افغانستان بودند كه در آن سالها و در دهه دمكراسی!» رقیب هم محسوب میشدند و در مدارس و دانشگاهها و مراكز علمی در گیریهایی باهم داشتند. با قدرت گرفتن آنها، مخصوصاً وزیر داخله وقت كه عضو حزب خلق بود، دستگیری وسیع و گسترده اعضای اسلامگرای رقیبشان، در شهرهای مختلف افغانستان شروع شد.
در سال 1353 شهید ربانی و عدهای دیگر از فعالان اسلامگرا كه تحت تعقیب حكومت داوودخان قرار گرفته بودند، از افغانستان خارج شدند و به پاكستان رفتندو در آنجا احزاب اسلامگرا و حكومت ذوالفقار علی بوتو كه به خاطر مسئله پشتونستان روابط سردی با دولت افغانستان داشت، ازآنها پذیرایی نمود و مسلح شان كرد تا آنها را برای براندازی حكومت داوودخان آماده سازد؛ اما عدهای از رهبران نهضت اسلامی مخالف جنگ مسلحانه بودند و به خاطر نزدیكی بعضی از حلقههای نهضت اسلامی به دولت وقت پاكستان، عناصر میانه روتر مهاجرین كه تحت فشار بودند ـ از جمله برهان الدین ربانی ـ پاكستان را ترك نمودند و به عربستان سعودی رفتند.
جمعیت اسلامی افغانستان
در اینجا اشارهای تاریخی به تشكیل جمعیت اسلامی افغانستان و برنامه و اهداف آن بیمناسبت نخواهد بود و در این رابطه، خلاصهای از آنچه را که در سال 1370 دراینباره نوشتهام، نقل میكنم: «..این جمعیت كه پیش از كودتای كمونیستی در افغانستان تأسیس شد، نخست زیر نام «سازمان جوانان مسلمان» فعالیت داشت، پس از تشكل جدید به مبارزه گستردهای پرداخت و رهبری قیام مردمی منطقه هرات در 1357 بعهده گرفت كه در واقع خطر عمدهای برای مركزیت سلطة كابل به وجود آورد و متأسفانه با خشونت وحشیانهای سركوب شد؛ ولی همین امر موجب آغاز قیام مردم جنوب افغانستان گردید.
جمعیت اسلامی با ارائه ادبیات و فرهنگ غنی مذهبی و تبیین ایدئولوژی اسلامی، به مثابه یك ایدئولوژی جامعالاطراف، توانست هویت واقعی خود را در میان مردم مسلمان افغانستان نشان دهد. جدایی گروه مهندس گلبدین حكمتیار از این جمعیت، نشانه اختلاف فكری ـ عقیدتی است و با اینكه هر دو سازمان ریشه مشترك در سازمان جوانان مسلمان افغانستان دارند و از آغازگران جنبش نوین اسلامی در این سرزمین هستند، اما عملكرد حكمتیارـ به ویژه قتل عام اخیر اعضاء برجسته، جمعیت اسلامی ـ میتواند ماهیت فاشیستی حزب وی را نشان دهد.
... در غرب اندیشه اسلامی این جمعیت را نشأت گرفته از اندیشههای اخوان المسلمین مصر میدانند و روسها اصولاً این جمعیت را شعبة جمعیت اخوان در افغانستان میشمارند؛ ولی واقعیت این است كه اندیشههای این جمعیت و دیگر احزاب اسلامی نشأت یافته از قرآن و اسلام است و راهنمای همه آنها، مكتب قرآن و اصول سنت نبوی است، ولی شباهت اصول دهگانه بیعت در این سازمان با اصول و شرایط عضویت در جمعیت اخوان المسلمین و یكسان بودن شعار هر دوجمعیت، این موضوع را مطرح ساخته است كه هدفهای جمعیت اسلامی همان هدفهای اخوان المسلمین است. شاید ترجمۀ بخشی از تفسیر «فی ظلال القرآن» شهید سید قطب توسط برادر ربانی نیز در انتساب وی وجمعیت اسلامی بهاخوان بیتاثیر نبوده است؛ ولی به هر حال، باید گفت كه از دیدگاه انترناسیونالیسم اسلامی، هر نوع همكاری و تعاون با دیگر احزاب اسلامی برادر، در سطح جهانی تنها ادای بخشی از یك وظیفه الهی است كه مؤمنان را به تعاون در برّ وتقوا امر فرموده است. هرگونه تبلیغ مغرضانة دشمنان و امپریالیسم خبری در این مورد پیشاپیش مردود بوده و از دیدگاه ملتهای مسلمان آزاد و مستقل محكوم و بی ارزش تلقّی شده است.
برادر برهانالدین ربانی، رهبر جمعیت، از طایفة تاجیك و اهل بدخشان است و به همین دلیل در بین تاجیكها در شمال كشور و در میان فارسی زبانان آشنا با فرهنگ ایرانی و ازبكها از نفوذ خاصی برخوردار است. جمعیت از لحاظ سازماندهی و تشكیلات هم در ردة بالایی قرار دارد و اكثریت فرماندهان فعال درون كشور، از جمله احمدشاه مسعود عضویت این جمعیت را دارند. جمعیت اسلامی به مثابه یك حزب با استراتژی و تاكتیك مشخص و روشن و به منظور ایجاد یك جمهوری اسلامی در افغانستان و هدفهای مشخص اجتماعی ـ سیاسی مدتها قبل از دخالت شوروی اعلام موجودیت كرده و دست به اقدام زده است. مرامنامة جمعیت میتواند روشنگر نوع اندیشة این برادران باشد...» (رجوع شود به كتاب: نهضتهای اسلامی افغانستان، تالیف این جانب، ص 15 و 16، چاپ تهران، دفتر مطالعات سیاسی وزارت امور خارجه)
جمعیت اسلامی شاید یگانه سازمانی بود كه در سراسر افغانستان و كشورهای دیگر، به ویژه ایران و پاكستان هوادار و عضو داشت و فعالیت تبلیغاتی وسیع و دامنهداری را مدیریت می كرد. و در این راستا، دهها نشریه و روزنامه و مجله، به زبانهای مختلف در ایران و پاكستان و كشورهای عربی و اروپائی منتشر میساخت كه در اینجا به نام بعضی از نشریات آن اشاره میكنیم: لوای اسلام، مجاهد، مرصد جهاد، المؤمنات، كاروان جهاد، المجاهدون، مشعل، میثاق خون، سیمای مجاهد، شهید زیری، صوت الجهاد، غازی، دجهاد پلوشه، دجهاد هنداره، رهروان سمیه، توحید سنگر(حوزه جنوب غرب)، فروغ انقلاب، انقلاب اسلامی، راه حسین(ع)، پیام جهاد(آمریكا)، ندای سنگر(امارت حوزه جنوب غرب)، راهیان نور( قرارگاه شهید غلاممحمد نیازی هرات)، بشارت(امارت عمومی هرات)، پیام آزادی(امارت پروان،كاپیسا)، دانشجو ـ مربوط به جوانان جمعیت اسلامی شعبه تهران ـ ، پیام بلخ، جبهات شهید ذبیح الله و...
مانیفست جمعیت اسلامی
شهید سید قطب مجموعه مقالاتی درباره اهداف اخوان المسلمین و دیدگاههای خود دارد كه تحت عنوان«در اسات اسلامیه» بارها در مصر و دیگر كشورهای عربی چاپ شده و به زبانهای گوناگون هم ترجمه شده است. این جانب در سالیانی دراز پیش، بخشی از این مقالات را كه درباره «اهداف اخوان المسلمین» بود، ترجمه كردم كه تحت عنوان «ما چه میگوییم» در ایران (و از قم) منتشر گردید. تعداد چاپ رسمی این كتاب به بیش از سی رسید و هر بار بیش از 5 هزار نسخه منتشر شد. البته این امر موجب تعجب بود. تا اینكه معلوم شد به خاطر اینكه برادران افغان و تاجیك در دوران سلطه چپگراها در افغانستان و قبل از آغاز جهاد بر ضد نیروهای اشغالگر شوروی ـ و پس از آن نیز ـ نمیتوانستند این كتاب را در افغانستان چاپ كنند، هزاران نسخه از آن را از ناشران ایرانی خریداری کرده و به افغانستان منتقل مینمایند و در بین دانشجویان و مجاهدان توزیع میكنند و همین امر در آمادهسازی روحی دانشجویان و كادرهای جهادی، نقش تأثیرگذاری داشته است.
استاد شهید برهان ربانی روزی ـ در دیداری در مکه مکرمه ـ به من گفت: «ما پس از تشكیل سازمان جوانان مسلمان و جمعیت اسلامی، دو كتاب شما را در بین اعضای خود و توسط آنها در پوهنتون ها (دانشگاهها) توزیع میكنیم: یكی كتاب: ما چه میگوییم است كه در واقع «مانیفست» جمعیت ما شده و دیگری كتاب: دومذهب، كه نقش استعمار مسیحی را در بلاد اسلامی بسیار شفاف بیان میكند. البته اگر این كتابها نزد شخصی پیدا میشود، نیروهای امنیتی داوودخان و ترهكی او را دستگیر و در یك محاكمه قلابی به سه تا شش ماه زندان محكوم میكنند!»
اتفاقاً همین نكته را قاضی محمدامین وقاد نیز كه یكی از همکاران قبلی برهان الدین ربانی و از رهبران حركت جهاد افغانستان بشمار می رفت و روزگاری معاون اول گلبدین حكمتیار بود و پس از جدایی از او، سازمان اتحاد اسلامی را تأسیس كرد، در سمینار بینالمللی وحدت مسلمین كه در دوران حكومت ضیاءالحق در اسلامآباد پاكستان تشكیل شده بود و اغلب رهبران جهادی افغانستان و حركتهای اسلامی معاصر بلاد دیگر در آن حضور داشتند، در دیداری به من گفت: « این كتاب شما(ما چه میگوییم) كار آموزش عقیدتی برادران ما را در شهر و روستا و میادین نبرد، آسان ساخته است. ما به همراه هر تفنگی كه به مجاهدین میدهیم، یك جلد هم از این كتاب هدیه میكنیم و آنها در جبههها، مباحث این كتاب را به مباحثه میگذارند.»
علاوه بر این دو بزرگوار، مولوی نصرالله منصور ـ رهبر حركت انقلاب اسلامی افغانستان ـ نیز همین نكته را یادآور شد و گفت: «شما كار سازمان ما را از لحاظ فكری، آسان كردهاید. ما به هر جوانی كه میپرسد هدفتان چیست و چه میخواهید؟ یك جلد از كتاب «ماچه میگوئیم» میدهیم و میگوئیم هدف ما در این كتاب آمده است.»
مولوی منصور با مجمع تقریب مذاهب همكاری داشت و هوادار سرسخت وحدت اسلامی بود و نشریه «آئینه جهاد» را شعبه جمعیت او در تهران، منتشر میساخت. او سالها پیش از برهانالدین ربانی، پس از شركت در سمینار دفاع از فلسطین كه در دفتر مطالعات وابسته به وزارت امور خارجه ایران برگزار شده بود، به افغانستان بازگشت و به فاصله مدت كوتاهی در انفجار ماشین خود به شهادت رسید.
البته بنده كه خود توفیق نداشتم «اهل حرب و محراب» باشم، از اینكه نوشتهها و ترجمههای حقیر در ایجاد بنیاد فكری برادران اهل سنت و تشویق آنان به جهاد علیه اشغالگران شوروی تأثیرگذار بوده، بسیار مسرور میشدم و خدا را شكر میكردم كه بر اثر خلوص نیت در آن زمان، زحمات و تلاشهای ما به نتیجه مطلوب رسیده است.
لازم به ذكر است كه در افغانستان، علاوه بر شخصیتهای جهادی شیعه، مانند: شهید بلخی، شهید مزاری و ....، شخصیتهای معتدل سنی كه با ایران اسلامی نیز روابط حسنه داشتهاند، یكی پس از دیگری، به دست عوامل خارجی و به ویژه سلفیهای وهابی ترور شده و به شهادت رسیدهاند.
اصول بیعت
یكی از آثار معروف استاد شهید ربانی، رساله «اصول بیعت و مسئولیتهای اعضای جمعیت اسلامی افعانستان» است كه به ضمیمه رساله «چه نوع مبارزه» دهها بار و در دهها هزار نسخه در ایران و پاكستان و افغانستان چاپ و در مقیاس وسیعی توزیع شده است. این رساله پس از مقدمه كوتاه زیر، به شرح كامل اصول دهگانه جمعیت میپردازد كه در واقع نسخهای تكامل یافته از برنامهها و اصول دعوت «اخوانالمسلمین» مصر است. استاد شهید ربانی مینویسد: «فرزندان اصیل و مجاهد افغان كه شرف عضویت جمعیت اسلامی افغانستان را حاصل نمودهاند، پیش از پیوستن به این نهضت عظیم، مكلفاند با قبول اصول دهگانه زیر تعهدات خویش را به حیث یك سپاهی اسلام اعلان كنند: 1- فهم و برداشت سالم، 2- صفا و اخلاص، 3- عمل ، 4- جهاد، 5- فداكاری، 6- اطاعت، 7- ثبات و استقامت، 8- تجرد، 9- برادری، 10- اعتماد»
استاد شهید ربانی سپس به شرح و تفصیل اهداف جمعیت كه در «اصول دهگانه» خلاصه شده، میپردازد كه نقل دو بند كوتاه از بخشهای ششم و دهم آن برای آشنایی بیشتر از ساختار جمعیت اسلامی افغانستان، بیمناسبت نخواهد بود:
بخش ششم ـ اطاعت
منظور از اطاعت در اصطلاح ما این است: در حال سختی و آسانی، در وقت خوشی و خفگی از احكام و اوامر جمعیت اطاعت نموده و مطابق آن عمل صورت بگیرد. این بخش دعوت در سه مرحله تكمیل میشود و دراین سه مرحله شكل دعوت خصوصیات علیحده دارد:
1ـ معرفی مرام: در این مرحله تلاش به عمل میآید كه مرام جمعیت در میان مردم عمومیت پیدا كند و عوام به طرز فكر جمعیت آشنا شوند و برای عملی شدن این كار، جمعیت وظیفه دارد هیأتهای تبلیغی ترتیب دهد تا در میان مردم عوام رفته و اهداف جمعیت را برای آنان شرح دهد و این مطلب را برای آنان ذهننشین سازد كه جمعیت به خاطر سعادت و خوشبختی و نجات مردم مجاهدت میكند. این كار گاهی از راه پند و نصیحت ـ بیانیه و نشریات ـ و زمانی از راه كارهای عملی و وسائل علمی مطابق امكانات و شرایط خاص صورت میگیرد.
البته جمعیت ما به علت محدود بودن شرایط و نبودن امكانات مادی و اجتماعی موقعیت نیافت جز از راه تبلیغات در مساجد و میتینگهای خیابانی و تماسهای شخصی و پخش نشریات محدود در این زمینه قدمهای بیشتری بردارد. در شرایط مشكل فعلی، برای معرفی ساختن اهداف جمعیت، تماسهای وسیع فردی و پخش كتب اسلامی و نشریات جمعیت، مهمترین وسیله به شمار میرود. در این مرحله كه هدف از آن خوشبین شدن به جمعیت است تا در آینده به حیث اعضای وفادار در سنگر مبارزه كنند، اشخاصی كه تعهدات ابتدایی جمعیت را میپذیرد، ضروری نیست آنها را مكلف بدانیم كه به تمام معنی از همه اوامر جمعیت اطاعت كنند و فقط كفایت میكند كه از نظم و دسپلین جمعیت اطاعت نمایند.
2ـ تنظیم: در این مرحله، از میان افراد جمعیت، آن عده كه تعهدات ابتدایی حركت را قبول كردهاند و قدرت تحمل مشكلات جهاد و مبارزة پیگیر و دوامدار را دارند، انتخاب شده و بعد از آزمایشهای لازم در صفوف متحد قرار میگیرند. در این مرحله اعضای حركت، علاوه بر انجام دادن وظایف عادی، به خاطر تزكیه باطنشان از لحاظ روحی، تحت تربیة عرفانی قرار میگیرند و از لحاظ سلوك، نظم عسكری را اطاعت و رعایت میكنند، تا بدین وسیله شكوك و اشتباهات و دودلی و تردید در میان اعضای جمعیت ناپدید گردد.
تنظیم حركت به صورت هستهها، آغاز این مرحلة حركت بوده ـ طریقه كار در این مرحله از نظامنامه و پروسیجر معین برخوردار است. دعوت در این مرحله خصوصی بوده و شامل اعضای متعدد هسته میشود. ناگفته نماند دعوت خصوصی در این مرحله به این معنی نیست كه دعوت عمومی متوقف میگردد، بلكه دعوت عمومی در سطح بیرون از هسته، به شكل اولی، یعنی در چوكات مرحله معرفی ادامه مییابد؛ اما اعضای نخبه در هستههای منظم بسیج میشوند.
اطاعت كامل در این مرحله شرط اساسی و عمده است. احكامی كه در این مرحله به افراد مأمور میشود، بدون تردید قبول و عملی میشود. اعضای حركت در این مرحله به این حقیقت ملتفت میشوند كه در راه رسیدن به هدف، مبارزه طولانی و مشكلی را در پیش دارند، آنها با رنجها و تكالیف پنجه نرم میكنند و در همه احوال، با ارادة استوار و تصمیم قاطع، به سوی هدف پیش میروند.
3ـ تنفیذ: در این مرحله تلاش به خاطر رسیدن به هدف، منزل نهایی خود را میپیماید، فعالیتهای مسلسل و خستگیناپذیر، تحمل كارهای طاقتفرسا و مشكل، فصل ممیز این مرحله حركت است. در این مرحله است كه اعضای صادق و راستین حركت رنج و محنت را در راه رسیدن به هدف با روح آرام و جبین گشاده استقبال مینمایند. اینها در این آزمایش كامیاب میشوند. «اطاعت» كامل ضامن كامیابی در این امتحان است. خوشبختانه اكثریت اعضای حركت ما با اینكه از لحاظ اصولی این مراحل را به صورت منظم و مسلسل نگذراندهاند، اما با روحیة سرسپردگی و فداكاری بینظیری از اوامر جمعیت اطاعت كرده و خودگذریهای حیرتآوری از خود نشان دادهاند و این خود پدیدة تازهای است كه در حركتها و جریانهای دیگر دیده نمیشود. (رساله: اصول بیعت از استاد شهید ربانی، صفحه 37 تا 40، چاپ دوازدهم، تهران) بند دهم از اصول بیعت، دیدگاه جمعیت در مورد اطاعت از رهبری، چنین تبیین شده است:
بخش دهم ـ اعتماد
منظور ما از اعتماد این است: اعضای جمعیت در هر سطحی كه باشند، به كدرهای رهبری بالاتر از خود اعتماد داشته باشند. صلاحیت، كفایت و اخلاص آنان مورد تأییدشان باشد. اعتماد آنها زادة محبت، صمیمیت و اطاعت باشد، نه محصول مجبوریت. خداوند متعال میفرماید: «فلا و ربك لا یؤمنون حتی یحكّموك فیما شجر بینهم ثم لایجدوا فی انفسهم حرجاً مما قضیت و یسلّموا تسلیما: به پروردگارت قسم، مؤمن نمیشوند تا آنكه تو را در حل همه اختلافات خود حكم قرار ندهند و چون فیصلهای از طرف تو صورت میگیرد، در مورد آن در دل خود هیچ تشویشی راه ندهند و كاملاً تسلیم نشوند.»
مسأله رهبری مهمترین اصل در حركت است. حركت بدون كدر رهبری مفهومی ندارد. نیروی جمعیت وابسته به مقدار اعتمادی است كه در میان اعضای جمعیت و كدرهای رهبری آن وجود دارد. از این راه حركت قوت و استحكام پیدا میكند و بر مشكلات خود پیروز میگردد. از همین روست كه خداوند متعال میفرماید: «فاولی لهم طاعه و قول معروف» آری! این به حال مسلمانان بهتر است كه از مراكز رهبری خویش اطاعت كنند و سخنان شایسته و درست بگویند. در حركت اركان رهبری در برابر اعضای جمعیت به جهت رابطة قلبی بین آنان عنوان پدر را داشته و به لحاظ توجه به تنظیم و پیشرفت پلانهای حركت، عنوان یك رهبر سیاسی گرفته كه با دوراندیشی كامل در راه استحكام جمعیت سعی و تلاش مینماید.
موقعیت حركت با كدر رهبری آن ارتباط مستقیم دارد. برای اینكه هر عضو بتواند به كدر رهبری خویش اعتماد كند، باید بتواند جواب این سؤالات را مطالبه نمایند. ناگفته نماند دریافت جواب این سوالات در مورد عادی بودن شرایط ضروری است؛ اما زمانی كه شرایط غیرعادی متوجه جریان میگردد و ایجاب میكند كه یك سلسله اسرار پوشیده بماند، ضروری نیست كه هر عضو، اعضای كدر رهبری را بشناسد. آنچه در حالات عادی دانستن آن برای هر عضو، به خاطر اعتماد ضروری است، از این قرار است:
1. آیا اعضای كدر رهبری را میشناسد یا شرایط زندگی او برای معلوم است یا خیر؟
2. آیا به كفایت، اهلیت و اخلاص آنها اعتماد و یقین دارد؟
3. آیا آماده است هدایات، اوامر و مشورههای كدر رهبری را به صورت قاطع و بدون شك و تردید عملی نماید؟
4. آیا آماده است در موضوعی كه از طرف كدر رهبری به او تقدیم میشود، فیصله كدر رهبری را صحیح و نظریه خود را در مورد آن، اگر مخالف آن واقع شود، سهو یا خطا تلقی نماید؟
5. آیا آماده است كه همه امكانات خود را در اختیار كدر رهبری بگذارد؟ آیا یقین دارد كه در نظر كدر رهبری مصلحت عمومی جمعیت نسبت به مصلحت خصوصی و شخصی برتری دارد؟
هر عضو با جواب به پرسشهای فوقالذكر، میتواند معیار اعتماد خویش را به كدر رهبری تشخیص دهد و با وجود این باید این حقیقت را بدانیم كه دلهای ما به دست خداوند متعال است و آن طور كه بخواهد، برمیگرداند. همان است كه خداوند میفرماید: «لو انفقت ما فی الارض جمیعاً ما الّفت بین قلوبهم و لكن الله الّف بینهم انه عزیز حكیم: اگر همه آنچه را كه در روی زمین است، خرج كنی تا میان دلهای آنان الفت برقرار سازی، نمیتوانی؛ اما خداوند در میان آنها الفت برقرار كرد. او توانا و حكیم است». (اصول بیعت، استاد شهید ربانی، ص 43 و45)
***
شهید ربانی در حدود نیم قرن به جهاد فرهنگی و نظامی مشغول بود و در دوران سلطه كمونیستها و سپس اشغال افغانستان توسط شوروی، به جهاد خستگیناپذیر خود، در سراسر افغانستان ادامه داد و پس از سقوط دولت نجیبالله در اوائل 1992م و پیروزی مجاهدین، پس از صبغتالله مجددی، از سوی «شورای اهل حل و عقد» به ریاست جمهوری افغانستان انتخاب شد؛ اما در سپتامبر 1996 بر اثر هجوم وحشیانه طالبان به كابل، مجبور گردید همراه دیگر اعضای جمعیت، از جمله احمدشاه مسعود، كابل را ترك كند و مقر ریاست را به مزار شریف منتقل نماید. در این وقت به واقع فقط ده درصد كل كشور در اختیار آنان بود؛ اما پس از حمله آمریكا و شكست طالبان، شهید ربانی اداره كل كشور را به دولت موقت واگذار نمود و در انتخابات پارلمانی شركت كرد و به عنوان نخستین نماینده مردم ولایت بدخشان به مجلس راه یافت. آخرین سمت رسمی شهید ربانی، ریاست كمیته صلح بود كه برای برقراری آتشبس بین دولت و طالبان تلاش میكرد.
فعالیتهای فرهنگی
استاد شهید برهانالدین ربانی دردورانی كه در فیضآباد به سر میبرد، از جمله همكاران فعال «جریده بدخشان» شمرده میشد و وقتی به كابل آمد، این روش را ادامه داد و نوشتهها و ترجمههای او در مطبوعات كابل به ویژه در مجلات «الفلاح»، «پیام حق»، «ژندون»، «لمر»، «عرفان» و برخی دیگر از نشریات افغانستان به چاپ میرسید.
از كارهای مهم و برجسته استاد در عرصه فرهنگ كشور، مدیریت مجله وزین «شرعیات»، ارگان رسمی دانشكده شرعیات دانشگاه كابل بود كه با قطع بزرگ، در سال 1349ش به انتشار آغاز كرد. در مجله «شرعیات» مقالات و پژوهشهای علمی و اندیشههای زنده مذهبی به زبانهای دری، پشتو و عربی به چاپ میرسید و تا زمانی كه استاد مدیریتش را به عهده داشت، از جمله مجلههای وزین در میان خانواده مطبوعات كشور به شمار میرفت و استاد ربانی تا سال 1350ش كه به یك سفر علمی و تحقیقاتی طولانی عازم تركیه شد، همچنان مسئولیت این مجله را به عهده داشت.
آثار چاپ شده
استاد شهید ربانی در دوران عمر پربار فرهنگی و سیاسی، صدها مقاله، بیانیه و خطابه از خود به یادگار گذاشت كه اكثر آنها به صورت پراكنده در نشریات برون مرزی به چاپ رسیده، متاسفانه بخش عمدهای از آنها هنوز به طور مستقل به چاپ نرسیدهاند و در آرشیوهای فرهنگی و سیاسی دوستان محفوظ مانده است. ولی رسالهها و كتابهایی كه به طور مكرر در ایران و پاكستان و افغانستان از استاد شهید به چاپ رسیده و یا تجدید چاپ شدهاند، عبارتنداز:
1ـ محمد(ص) نخستین مربی و آموزگار بشریت
2ـ در سایههای قرآن (ترجمهای از تفسیر فی ظلال القرآن سید قطب)
3ـ تشریح عقاید معتزلیها
4ـ تئوری سیاسی اسلام ( به زبان عربی)
5ـ داوودخان در گذشته ننگین، حاضر جنایتبار، و آینده هولناك
6ـ كودتای 26 سرطان و سیمای زعامت داوود خان
7ـ چه نوع مبارزه؟
8 ـ استقلالیت انقلاب
9ـ اسلام و كمونیزم
10ـ اصول بیعت
11ـ از تربیت یافتگان مكتب اسلام (معرفی چند تن از صحابه پیامبر اكرم(ص))
12ـ هشتمین بهار خونین كشور
13ـ پیام به فرماندهان جهاد
14ـ آزمون جهاد (مجموع چند خطابه)
15ـ كارمل در تلاش شاه مخلوع
تأسیس دهها نهاد فرهنگی و دهها نشریه و مجله و چاپ دهها عنوان كتاب كه سازمان تحت رهبری او به چاپ رسانیده است، ناشی از فرهنگ دوستی و فرهنگ گستری او در داخل و برون مرزها به خصوص جهان اسلام و كشورهای همجوار بود كه بدون شك هیچ انسان منصفی نمیتواند آن را فراموش كند.
تأسیس نخستین دانشگاه دخترانه در افغانستان به نام «امهاتالمؤمنین» و دانشگاهی پسرانه به نام «عبدالله بن مسعود» و دانشگاه حربی «حضرت علی» و تأسیس دهها مدرسه دخترانه و پسرانه، در شرایط توانفرسای هجرت، دلیل روشنی بر فرهنگ گستری استاد است كه حتی در زمان تبعید و هجرت آن را فراموش نكرده و استعداد صدها هموطن خود را به نور دانش و فرهنگ روشن ساخته است. در این اواخر استاد شهید برهانالدین ربانی مشغول تنظیم خاطرات خود از دوران جهاد مستمر در افغانستان تحت عنوان زندگی سیاسی چهل و چند ساله خود بود که ناتمام ماند و به شهادت رسید.